سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

تو را...

تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشب
بدینسان خوابها را با تو زیبا میکنم هرشب
تبی این کاه را-چون کوه سنگین میکندـ آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپامیکنم هرشب
تماشایی است پیچ و تاب آتش -ها...خوشابر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هرشب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا میکنم هرشب 
تمام سایه ها را میکشم بر روزن مهتاب
حضورم را زچشم شهر حاشا میکنم هرشب
دلم فریاد میخواهد ـولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار -نجوا میکنم هرشب
کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی
که من این واژه را تاصبح معنا میکنم هرشب



[ دوشنبه 89/8/3 ] [ 11:31 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

صدای نگاهت
 نگاهم ،صدای نگاهت را میشناسد

و خوب میشنود

دست های خیس بارانم  باآفتاب

نگاهت  خشک میشود

و با ورزش گونه هایت دوباره جان میگیرد

و من تنها همین لحظه را از خدا میخواهم

با آجرهای احساسم دیواری بنا خواهم کرد

 سراسر عشق

یکطرف رنگ سفید رنگ پاکی وصفا

یکطرف نقش تو تنها باشد



[ دوشنبه 89/8/3 ] [ 8:57 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

بی دل و خسته

بی دل و خسته در این شهرمو دلداری نیست **غم دل با که بگویم که دلداری نیست

شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست **ز آشنایان کهن یارو پرستاری نیست

یا رب این شهر چه شهری ایست که صد یوسف دل ***به کلافی بفروشیمو خریداری نیست

فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر***چون در این شهر طبیب دل بیماری نیست...



[ یکشنبه 89/7/25 ] [ 8:46 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

دلتنگی

 دل اگر بهر عزیزان نشود گاهی تنگ...
نامش هرگز ننهم دل، که به آن گویم سنگ...

***
کاش در کتاب قطور زندگیت سطری باشم ماندنی...
نه حاشیه ای از یاد رفتنی...

***
بی تو اما عشق بی معناست، میدانی؟
دستانم تا ابد تنهاست، میدانی؟
آسمانت را مگیر از من،
که بعد از تو زیستن یک لحظه هم بی معناست، میدانی؟

***
برای نانازم جوجوم

لحظه به لحظه، ساعت به ساعت خواهمت...
گر خوشم یا ناخوشم در هر دو حالت خواهمت...
گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند...
آن زمان ای نازنینم با اشاره خواهمت...

***
غزل غزل بیاد تو، قدم قدم فدای تو
نفس نفس برای تو، منم همش بیاد تو...

***
نفس بده که برایت نفس نفس بزنم...
نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم...
مرا اسیر خودت کرده ای دعایی کن...
که آخرین نفسم در این قفس بزنم...



[ پنج شنبه 89/7/22 ] [ 3:16 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

دیریست ...

دیریست که دلـدار پـیـامی نفرستاد           ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران           پـیـکی ندوانـیـد و سلامی نفرستاد

سوی من وحشی صفت عقل رمیده  

آهو
روشی کبک خرامی نفرستاد

دانست که خواهدشدنم مرغ دل ازدست 

وز
آن خط چون سلسه وامی نفرستاد

فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست       دانست که مخمورم و جامی نفرستاد

چندان که زدم لاف کرامات و مقامات        هیچــم خبر از هـیـچ مـقـامی نفرستاد

حافظ بادب باش که او خواست نباشد        گـرشـاه پـیـامی به غــلامـی نفرستاد

 



[ سه شنبه 89/7/20 ] [ 8:11 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

همه رفتند کسی دوروبرم نیست
همه رفتند کسی دوروبرم نیست
چنین بی کس شدن در باورم نیست
اگر این آخرا این عاقبت بود بجز افسوس هوائی در سرم نیست
همه رفتند کسی با ما نموندش
کسی خط دل مارو نخوندش همه رفتن ولی این دل مارو همون که فکر نمیکردیم سوزوندش
خیال کردم که این گوشه کنارا
یکی داره هوای کار مارا
یکی هم این میون دلسوز ما هست
نداره آرزوی آزار مارا
عجب بالاو پائین داره دنیا
عجب این روزگار دلسرده با ما
یه روز دوروبرم صدتا رفیق بود
منو امروز ببین تنهای تنها............


[ یکشنبه 89/7/18 ] [ 11:36 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

شعر
سپیده که سر میزند
سایبان میشوم برای نگاهِ خسته ی تو
پل میشوم برای عبورِ آرزوهایت
سپیده که سر میزند...
جاده میشوم
و تو عابر همیشگی

دیر می آیی و زود می روی
این چه آمدن و رفتنی است آخر
یادت نرود گلم
من برای دیدن تو
سالهاست که در ابتدای این جاده ی تردید
نشسته ام رو به انتظار ...


[ سه شنبه 89/7/13 ] [ 9:12 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

تا به جفایت خوشم

تا به جفایت خوشـــــم ترک جفا کرده ای

ایـــــــــن روش تــــــازه را تازه بنا کرده ای

مــــن ز لبت صد هزار بوسه طلب داشتم

هر چه به من داده ای وام عطا کــرده ای

دوش ز دست رقیب ساغر می خورده ای

من به خطا رفته ام یا تو خطا کـــــرده ای

خوش آنکه حلقه های سر زلف وا کنی یوانگان سلسله ات را رها کنی

***

کارجنون ما به تماشا کشیده است یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی

***

تو عهد کرده ای که نشانی به خون مرا من جهد می کنم که به عهدت وفا کنی

***

تا کی در انتظار قیامت می توا ن نشست برخیز تا هزار قیامت به پا کنی

***

دانی که چیست حاصلت از عاشقی

جانــــانه را ببینی و جان را فدا کنی



[ پنج شنبه 89/7/8 ] [ 12:29 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

نگاهت میکنم اما..
نگاهت میکنم اما نمیفهمی نگاهم را
به اتش میکشی قلب پر از درد و گناهم را

اگر عشقم به فردا وا گذاری هیچ میدانی
همین امشب به پایان میبرم آغاز راهم را

نمیدانم که بعد از مردنم دیگر چه خواهد شد
و فرصت پیش می آید ببخشی اشتباهاتم را


[ سه شنبه 89/7/6 ] [ 9:9 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

منو بگیر

منو بگیر از این روزای در به در،
از این روزا از این شبهای بی ثمر،
منو ببر به خاطرات رفتمون،
روزایی که تو جا گذاشتی پشت سر
تو کوچه ها نمیشه بی تو پرسه زد،
خیابونا غریب و غم گرفته ان،
کجا برم چرا نمیرسم به تو،
کجایی پس چرا نمیرسی به من،
حالا که نیستم اشکاتو کی پاک کنه،
کی عاشقونه می نویسه اسمتو،
بدونه من هزار سال دیگه ام،
بدون کسی نمیشکنه تلسمتو،
چقدر حرف مونده و نمیشنوی،
چقدر راه مونده و نمیکشم
ببین کجای قصه پس زدی منو،
محاله بی پناه تر از این بشم،
غریبگی نکن دلم غریبه نیست،
همونه که برات ستاره چیده بود،
بگو که یادته بگو که یادته،
همون که گفتی از خدا رسیده بود،
تو شونت و نمی سپاری به هق هقم،
نه میگی عاشقی نه میگم عاشقم،
نه تو دیگه برام اون عشق سابقی،
نه من دیگه برات گل شقایقم
«فرستنده آوای عزیزم»



[ یکشنبه 89/7/4 ] [ 1:5 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら