سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

گله ندارم
44.JPG

گله ندارم از آبی که می‏شود گِل آلود          سپرده‏ام تن خود را به‏ آن تلاطم رود


گِله ندارم از هوایی که شد مِه آلود             چشم گشوده‏ام بر آسمانِ بود و نبود


گِله ندارم از خستگیِ دردِ روح و وجود          که حاصل آن درد هست، همه سود


گِله ندارم از شرّ همهه زمانه پر دود            که می‏گذرد تمام ایّام بر من، چه زود


در تلاطم این چرخه شوریده موجود             آرام و صبور، توکّل بر آن صاحب جود



[ دوشنبه 89/6/15 ] [ 9:16 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

شعر دوست

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

سوزانه تر از شرار آهم کردی
افتاده تر از غبار راهم کردی
دانی چه زمان دین و دلم بردی
آن لحظه که دزدیده نگاهم کردی

میان آتش عشقت مرا نمی بینی
و جسم شعله ورم را به هیچ می گیری
به یاد تو همه دفترم پر از غزل است
و حرمت غزلم را به هیچ می گیری



[ دوشنبه 89/5/11 ] [ 5:46 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

تک بیتی

همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفت ،
این یار قدیمی چه وفایــی دارد ...


                                                     باغبان در را نبند من فرد گلچین نیستم
                                                     من اسیر یک گلم دنبال هر گل نیستم.


هر که در سینه دلی داشت به دلـداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز


                                                      نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است
                                                      رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است


آنروز که کارِ همه می‌ساخت خداوند     

ما دیر رسیدیم و، به جائی نرسیدیم

                                                       آتش بگیر، تا که بدانی چه می‌کشم     
                                                       احساسِ سوختن، به تماشا نمی‌شود

با خون غم نوشتم غربت مکان ما نیست

از یاد بردن دوست ، هرگز مرام ما نیست



[ یکشنبه 89/4/13 ] [ 7:45 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

نقاش زندگی
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش تصویری ازلیلی و مجنون را بکش
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
دربیابان بلا تصویری از سقا کشید
گفتمش سختی و درد وآه گشته حاصلم
گریه کرد آهی کشید و نقش زینب را کشید

سالروز وفات حضرت زینب س بر همه عاشقانش تسلیت باد


[ دوشنبه 89/4/7 ] [ 6:14 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

از جدا شدن نوشتی

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون اینهمه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز

فکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

شب عاشقونه ی من که حروم شد

مهلت بودن با تو که تموم شد

ندونستم باید از تو می گذشتم

وقتی از غربت چشمات می نوشتم



[ یکشنبه 89/4/6 ] [ 9:1 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

وقتی تو آمدی

وقتی تو آمدی

امام علی علیه السلام

وقتی تو آمدی دل ما پیش چاه بود

از فاطمه بزادی و زهرا گواه بود

وقتی تو آمدی همه نخل‎های تو

از پیش آمدند به بزمی که آه بود

وقتی تو آمدی همه آسمان شنید

فریاد دیو را که سرا پا سیاه بود

یک کعبه در شکاف تمنای دوست بود

یک قبله در سکوت سجود اله بود

وقتی تو آمدی همه کودکان شهر

دیدند ماه بهر یتیمان پناه بود

فرقت شکافت تا که دل کعبه نشکند

آری که سجده‎گاه تو چون قبله‎گاه بود



[ پنج شنبه 89/4/3 ] [ 8:31 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

ای آنکه به جز تو هوایی به سرم نیست

ای آنکه به جز تو هوایی به سرم نیست *کسی در نظرم نیست

 جز یاد عزیزت . جز یاد عزیزت کسی
همسفرم نیست
   *مرا یار دگر نیست

قدر تو و
احساس تو رو کسی نفهمید*
 دلت از
همه رنجید

از عالم و
آدم همه جا رنگ و ریا دید*دلت از همه رنجید

 من مثل تو از دست همه
رنج کشیدم*
 به جز
غصه ندیدم

یک جرعه
وفا از لب دریا طلبیدم*
 لب تشنه دویدم

 ای تو نایاب . گوهر ناب                            راز مخمل . ترمه خواب

ای توهمدل . ای تو همدرد         عاقبت عشق از تو گل کرد

عاشقم من
عاشق توای تو تنها خوب دنیا*
   با تو دارم گفتنیها



[ یکشنبه 89/3/23 ] [ 8:18 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

نگاهت

وقتی نگاهت رنگ غروب میگیرد، فضای
خانه بوی بیقراری میدهد

و من خاطره های تلخ رابه قاب
انتظار مینشانم

و آواره کوچه های بی کسی میشوم

نگاهت را از من مگیر



[ پنج شنبه 89/3/20 ] [ 8:27 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

دوست داشتن
 

شب را دوست دارم بخاطر سکوتش ...

سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش ...

آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهایی ...

تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق ...

و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش ...

 



[ دوشنبه 89/3/17 ] [ 8:3 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است...

دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را در رگهایم جاری کرد !
درد
هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد, دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم
آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم پوشاند . دلتنگی
برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش برای داشتنش داشتم.دلتنگی از مرزهایی
که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خویش از کسانی که دوستشان دارم
کنده شوم . 


در انسوی مرزها دوست داشتن گناه
است, حق من نیست , به آتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند
.رنجی آنچنان زندگی مرا پر کرده است, آنچنان دستهای مرا از پشت بسته است,
آنچنان قدمهای مرا زنجیر کرده است که نفسهایم نیز از میان زنجیر ها به درد
عبور می کنند . . .   


دوست داشتن تو چنان
تاوان سنگینی داشت که برای همه عمر باید آنرا بپردازم ... و من این تاوان
سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .همه عمرداغ تو بر پیشانی و دلم نشسته است
و مرا می سوزاند .تو نمایش زندگی مرا چنان در هم پیچیدی که هرگز از آن
بیرون نیایم. . . آنقدر دلتنگ دوریش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خویشم ...
آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستیم را خوره بی کسی و تنهایی می جود
. . .  ادامه مطلب...

[ شنبه 89/3/8 ] [ 7:54 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら