سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

شعر دوست

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

سوزانه تر از شرار آهم کردی
افتاده تر از غبار راهم کردی
دانی چه زمان دین و دلم بردی
آن لحظه که دزدیده نگاهم کردی

میان آتش عشقت مرا نمی بینی
و جسم شعله ورم را به هیچ می گیری
به یاد تو همه دفترم پر از غزل است
و حرمت غزلم را به هیچ می گیری



[ دوشنبه 89/5/11 ] [ 5:46 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら