سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از
خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در
کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به
اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و
دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی
تنبیه کند ….
پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد
را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین
افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت :
” اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت
کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ،
کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور
کافی برای بلند کردنش ندارم . ”
” برای اینکه شما را متوقف کتم ، ناچار
شدم از این پاره آجر استفاده کنم ”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت …
برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ….
در
زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ،
پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب
ما حرف می زند ….
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او
مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند

[ شنبه 89/6/13 ] [ 10:33 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら