با سلام خدمت دوستان گلم
اساس انسان شناسی در شناخت خود انسان است.
یک انسان کامل و دارای کمال چهره اش به نور الهی، زبانش به صادقت، لبانش به لبخند ملیح، سینه اش به محزن عشق خدا، دستانش به گرمی قنوت، چشمانش به آبشار اشک، پاهایش به گامهای بلند معنویت و قلبش به عشق الهی و تپش قلبش به زمزمه الله شناخته میشود.
[ چهارشنبه 87/3/1 ] [ 8:34 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
به نظر شما آیا می شود آنهایی که در این دنیا زن و شوهر بوده اند در آن دنیا هم زوج باشند آیا این یک قانون کلی است که مردان و زنان صالحة این دنیا، در آن دنیا هم زوج همدیگر باشند یا اینکه اختیار به دست زن می باشد و او می تواند دیگری را انتخاب کند؟
پاسخ در چند محور ارائه می شود:
1. قبل از هر چیز باید اشاره شود که جزئیات نحوة زندگی انسان در آخرت از نظر بسیاری از مسایل به طور کامل و صددرصد با تمام امور جزئی برای کسی جزء حضرات معصومین ـ علیهم السّلام ـ روشن نیست و ما تنها بر اساس برخی آیات و روایات به مواردی بسیار اندک از نحوة زندگی در آخرت آگاه هستیم.
2. نکتة دیگر آن است که جریان پیوند زناشویی که از طریق ازدواج بین یک مرد و زن پدید می آید تنها مربوط به عالم دنیا است و زنانی که در دنیا همسری داشته اند ملزم نیستند که در آخرت هم با همان شخصی زندگی کنند. چون عقد زناشویی که بین آن دو خوانده شده مربوط به زندگی دنیایی آنهاست. و در آخرت هر کسی مهمان عمل خود است و اختیار خود را دارند. لکن در برخی روایات اشاره شده که در آخرت خداوند زنان مؤمنه را به صورت حورالعین در می آورد و با همسران صالح خود در بهشت نیز زندگی می کنند اما این گونه روایات به مفهوم آن نخواهد بود که زنان مجبور باشند که در آخرت نیز با همسران دنیایی خود زندگی کنند. اما اگر خود بخواهند می توانند و هم چنین در تفسیر مجمع البیان آمده که مراد از زنانی که در بهشت نصیب انسان می شوند همین زنانی هستند که مؤمنین در دنیا دارند ولی در آخرت به صورت حورالعین در می آیند و با همسران خود در بهشت زندگی می کنند از این مطلب معلوم می شود که در بهشت نیز زنان می توانند با همسران دنیایی خود زندگی کنند. ادامه مطلب...
[ پنج شنبه 87/1/22 ] [ 9:33 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام به دوستان گلم
زندگی شغلی شما آقایان ارتباط مستقیمی با زندگی شخصی و خصوصیتان دارد. هر چه در خانه شادتر باشید و ارتباط بهتری با همسرتان داشته باشید، انرژی بیشتری دارید تا صرف کارتان کنید. ارتباط غلط با همسرتان، نیرویی را که برای موفق شدن در کارتان لازم است از وجودتان دور می کند و شما احساس می کنید که دست به هرکاری که می زنید و وارد هر شغلی که میشوید دچار شکست می گردید. مقالاتی که منحصراً برای مردان نوشته شده خیلی کم می باشد. ولی من معتقدم که شوهران نیز دوست دارند بدانند که چگونه می توانند خانمشان را نسبت به خودشان متعهد و علاقمند نگه دارند . با رشد آگاهی شماست که متوجه می شوید نیازها و خواسته های زنان ممکن است با شما متفاوت باشد. با یادگرفتن و اجرای فنون زیر شما دارای همسری شاد، دوست داشتنی، حامی، علاقمند و وفادار می گردید و تغییرات معجزه آسایی را در زندگیتان پدید می آورید.
با این اعمال شما عدم امنیت را درجایی که نباید باشد، ایجاد می کنید. مردی که می خواهد گذشته را دوباره زنده کند، به سوی دردسر می رود. به خاطر داشته باشید همسرتان می خواهد در زندگی شما مقدم ترین فرد باشد. وقتی شما الگویی را مثال می زنید مانند مادرتان ، همسر قبلی تان، دختر خاله تان، آن طور احساس کردن برای او خیلی سخت است، او باور می کند که باید دقیقاً عین آن الگو عمل کند و از آن پیروی کند. هر زنی دوست دارد بابت توانایی های خودش مورد تحسین قرار گیرد. به او اجازه دهید همان زن شایسته ای باشد که هست
روزهایی که برای خانمتان خیلی مهم هستند و اگر شما آنها را فراموش کنید در حقیقت، ضربه جبران ناپذیری بر او وارد ساخته اید بدین قرارند: روز تولد خانمتان، سالگرد ازدواجتان، روز مادر و عید نوروز. حتما در این روزها سعی کنید که برای او هدیه بخرید و برای شام یا ناهار او را به رستوران ببرید . در روز تولد نوزادتان، به همسرتان به دلیل آن که نه ماه دوران سخت بارداری را گذرانده است هدیه مناسبی بدهید
دیدن زن و توجه نشان دادن به او ، احساس زنده بودن به وی می دهد . این کار به او احساسی می دهد که گویی برای شما خیلی اهمیت دارد. وقتی او احساس کند در نظرتان نامرئی است، قسمتی کوچک از عشق که در ابتدای زندگی احساس می کرد، خواهد مرد. بعضی از زنان معتقدند که اگر من به آرایشگاه بروم و حتی سرم را کچل کنم شوهرم نمی فهمد . شما باید تصمیم آگاهانه بگیرید که به همسرتان نگاه کنید و از او تعریف کنید که چقدر زیباست و نکات مثبت او را تحسین کنید. مثلا بگوئید این لباس چقدر به تو می آید و تو را زیباتر کرده است. یا تو پرشورترین زن دنیا هستی و من از تو خیلی راضی هستم. از زحماتی که بابت غذا کشیدی بسیار سپاسگزارم و رستورانی وجود ندارد که بتوان دست پخت ترا با او مقایسه کرد و غذا عالی بود. به بیان دیگر، هر فرصتی که به دست می آورید، او را تقویت و تحسین کنید. هیچ گاه او را در تنهایی یا در برابر دیگران خرد و تحقیر نکنید . زیرا زنی که درباره خود احساس خوبی دارد، تمام نیازهای شما را تامین می کند و به شما شادمانی هدیه می دهد.
خیلی از مردان از گفتن جمله ? دوستت دارم? پرهیز می کنند. چون تصور می کنند که او میداند که من دوستش دارم پس چرا باید بگویم. هر زنی نیاز دارد که جمله ? دوستت دارم? را دست کم سه بار در روز بشنود . این دو کلمه سحرآمیز و جادویی یعنی ? دوستت دارم? را بارها و بارها، دوباره و دوباره به او بگوئید . او از شنیدن این کلمات هرگز خسته نمی شود و با شنید این جمله دچار احساس بسیار خوبی می گردد.
زنان نیاز به صحبت کردن دارند.
از او عکس بگیرید.
پس از آن که به محل کارتان رفتید به زنتان تلفن بزنید و پس از خوش و بش کردن با وی، بگویید نگران تهیه شام نباشد، زیرا شما شام می خرید و به خانه می آورید .
کتاب شعر زیبایی بخرید و یا از کتابخانه بگیرید و شعر مورد علاقه تان را که تصور می کنید بیانگر احساس شماست برای او بخوانید . اگر صدای خوبی دارید یکی از ترانه های زیبا را برایش زمزمه کنید.
[ دوشنبه 86/11/29 ] [ 8:8 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
من خیلی خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم… والدینم خیلی کمکم کردند… دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود… فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود… اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم… یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی…سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همین الان 800 دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….! من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم… اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم… وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم… یهو با چهرهء نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم! پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی… ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم… ما هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم… به خانوادهء ما خوش اومدی
نتیجهء اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید
یه شب خانم خونه اصلا” به خونه بر نمیگرده و تا صبح پیداش نمیشه! صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه که دیشب مجبور شده خونهء یکی از دوستهای صمیمیش (مونث) بمونه. شوهر بر میداره به 10 تا از صمیمی ترین دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچکدومشون حرف خانم خونه رو تایید نمیکنن!
یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه. صبح وقتی میاد به زنش میگه که دیشب مجبور شده خونهء یکی از دوستهای صمیمیش (مذکر) بمونه. خانم خونه بر میداره به 10 تا از صمیمی ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه. 10 تاشون تایید میکنن که آقا تمام شب رو خونهء اونا مونده!! 4 تای دیگه حتی میگن که آقا هنوزم خونهء اونا پیش اوناست.
نتیجهء اخلاقی: یادتون باشه که مردها دوستهای بهتری هستند
برایم دعا کنید
[ شنبه 86/11/13 ] [ 11:50 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان گلم
خوشا به حال کسى که آرزوهاى خود را کوتاه کند و فرصتهایش را غنیمت شمارد.
خوشا به حال شیعیان ما، آنان که در زمان غیبت قائم آل محمد به ریسمان ما ائمه چنگ مى زنند، بر دوستى ما و دورى از دشمنانمان ثابت قدم و استوارند، آنان از ما هستند و ما از آنانیم ، آنان به امامت و پیشوایى ما خشنودند و ما هم از پیروى و شیعه بودن آنان خشنودیم ، خوشا به حالشان ، خوشا زندگیشان . به خدا سوگند آنان روز قیامت در مقام و جایگاه ما ائمه و در کنارمان خواهند بود.
خوشا بر آنان که در غیبت قائم آل محمد به ولایت ما تمسک جویند (که در این صورت هدایت شده اند) و پس از هدایت ، قلبشان (از راه راست ) منحرف نشود
خوشا به حال شیعیان قائم آل محمد، آنان که در زمان غیبت او، ظهورش را انتظار مى کشند و هنگامى که او ظهور کند، گوش به فرمان او هستند، آنان دوستان و یاران خدایند، کسانى که ترس و اندوهى به دل ندارند.
خوشا به حال آنان که ... بر ضعیفان و بیچارگان ترحم کنند.
خوشا به حال انسان گمنامى که مردم را مى شناسد، پیش از آنکه مردم او را بشناسند
خوشا به حال آن که ترس از خداى را پیوسته همراه خود سازد و آرزوها را دروغ پندارد (و فریبشان را نخورد) و از لغزشها دورى گزیند
خوشا زندگى بى نیاز پرهیزگار و محتاجى که فقر خود را پنهان مى سازد، خداوند او را مى شناسد (که در محتاج است ) ولى مردم او را (به فقر) نمى شناسند.
برایم دعا کنید
[ شنبه 86/9/17 ] [ 9:22 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : « چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟ »
خداوند پاسخ داد : « دستور کار او را دیده ای ؟ »
او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.
و شش جفت دست داشته باشد.
فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.
گفت : « شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟ »
خداوند پاسخ داد : « فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند.
تازه به این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها. »
خداوند سری تکان داد و فرمود : بله.
یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید،
از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،
بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
« این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید » .
خداوند فرمود : نمی شود !!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند
و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
« اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی » .
« بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند
و زحمت بکشد . »
فرشته پرسید : « فکر هم می تواند بکند ؟ »
خداوند پاسخ داد : « نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . »
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
« ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید. »
خداوند مخالفت کرد : « آن که نشتی نیست، اشک است. »
فرشته پرسید : « اشک دیگر چیست ؟ »
خداوند گفت : « اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش. »
فرشته متاثر شد.
شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند.
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.
[ شنبه 86/8/5 ] [ 9:27 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
سلام دوستان گلم زندگی راستی چه زود میگذرد! انگار همین دیروز بود. وقتی که از مدرسه میآمدیم، با بغضی چمبره زده در گلو و کف دستی تاول زده از ترکة آلبالو، و مادر که دلسوزانه به تسلای ما، و یا شاید به دلوجوئی از خودش، با همة دانایی که داشت زمزمه میکرد: «بچه جون تو هنوز نمیدونی. از قدیم گفتهاند چوب معلم گُله . . .!»
واقعا که زندگی راستی چه زود میگذرد! انگار همین دیروز بود که مادر با تعجیل و شتابی در قدمهایش دست تو را گرفته بود و در درازنای خیابانی آنسوترک محله و خانه کشیده میشد و به دنبال خودش میکشاندت. دیر شده بود. آنقدر که در خانه دل دل کرده بودی و به دلشورة اولین روز مدرسه پا از پا برنداشته بودی، دیر شده بود.
مادر با گامهای کشیدهاش تو را به دنبال میکشید و بال چادرش در باد بال بال میزد و کشیده میشد. رگهای از سوز سرما در تن هوا بود. دست مادر اما گرم و مهربان. گاهی که قدمهایش را سست میکرد تا نفست راست شود و پس نیفتی، فرصتی میشد تا نگاهت به نگاهش بیفتد. نگاهی که آمیزهای از غرور و ترحم بود. (غرور شاید از اینکه فرزندش به بار نشسته و به سن مدرسه رسیده. ترحم اما چرا. . .!؟)
میبردت تا تو را به مدرسه بسپاردت. میرفتید تا تو بمانی و او برگردد.
تجربة اولین جداییات شاید.
تو در آن سوی در و دیوار و نیمکت و تختههای سیاه میماندی و مادر تمام راه را، و این بار نه به شتاب، که انگار دلشکسته و پارهای از جانش در جایی جای مانده برمیگشت، شاید حتی پای چشمش هم تر شده بود. نمیدانستی. ولی این را میدانستی و حتما امروز هم به یاد داری. اینکه چه دلتنگ شده بودی. چه تنها مانده بودی. غربت غروبی پاییزی بر دلت نشسته بود و تو در خودت شکسته بودی. . . مادر رفته بود و تو انگار تازه معنای آن حس ترحم را در نگاهش میفهمیدی. راستی که چقدر قابل ترحم بودی آنروز. . .
روز اول مهر ماه سالی که برای اولین بار به مدرسه رفتی. . .
زندگی راستی چه زود میگذرد. انگار همین دیروز بود. درازنای درد را میگویم که از بند انگشت شروع میشد و تا فرق سر تیر میکشید.
درد که میگویم، نه آنقدر سخت که مثل مردن. شاید آنقدر تلخ و عذابآور که مثل شکنجه.
معلم خط را میگویم. قلمهای نی را که یادت هست؟ بارها از خودمان پرسیدیم چرا وقتی معلم خط با هر چه زور که داشت شکنندگی انگشتانمان را در بند بند نی ضرب میکرد، قلم نی نمیشکست!؟
راستی که چه قلمهایی داشتیم. چه شیشههای مرکبهایی. چه لیقههای دواتی. . . یادت هست؟ چه خطی مینوشتیم. «جور استاد به از مهر پدر» چه میدانستیم. شاید هم استاد خط داشت جور مهر پدر را میکشید و ما نمیفهمیدیم.
حرف مادر را یادت هست؟ اینکه: «بچه جون تو هنوز نمیفهمی. از قدیم گفتهاند چوب معلم گُله» و عجیب اینکه امروز و هنوز هم نمیفهمیم. اینکه چرا و چطور یک معلم میتوانست آنهمه بد باشد.
ولی نه. از حق هم نباید گذشت. معلمها همه هم آنقدرها بد نبودند. از اجبار و اتفاقی که شاید چند نفری را هم به کلاس و لباس معلمها کشانده بود بگذریم، به گذار ایثار و مدرا و محبت میرسیم که بسیاری از معلمان من و تو از ساکنان قانع و صبور آن بودند.
چارسوق این گذر به شمع وجود آن نازنینان روشن بود، و هم آنان، قلندران بیدار شبهای بلند ندانستنهای من و تو بودند. پس، یادشان در تاریکخانۀ خاطر ما روشن باد.
راستی که این قافلة عمر چه زود میگذرد! اول مهر ماه سالی که پشت نیمکت مدرسهای در جایی از آنجا که زبان همکلاس و معلم و درس و کتابش زبان مادر بود و زبان مادریمان بود، تا امروز اول مهر ماه که ایستاده یا نشستهای در گوشهای از سرزمینی که پدری نیست و زبانش هر چه که هست، مادری نیست.
راستی که چقدر دلم تنگ است برای آن نیمکت چوبی رو به تخته سیاه مدرسهام. برای همه بچهها در حیاط مدرسه. برای نقشة ایرانی که آنجا در کلاس و بر دیوار آویزان بود. برای صدای گرم و روشن معلمم که به زبان مادری از سرزمین پدری میگفت. . .
و بالاخره که امروز، در خطی از مدارات دوم یا سوم زمین باز به هم میرسیم. با کولهباری از خاطرات و یادها. خاطرات و یادهایی که در گذران اینهمه سال جای جای کمرنگ و بیرنگ شده. درست مثل رنگ جوگندمی موهای من و تو. به هم میرسیم. نگفته، انگار که گفتهایم، گذشتهها گذشته. حالا دیگر نگران سرزمین پدریامان هستیم و زبان مادری بچههایمان.
قافلة عمر میگذرد. و چه تند و با شتاب. من و تو نیز با این قافله همراهیم و میرویم. خاطرات و یادهایمان پاک و کمرنگ میشود. رشتههای نقرهای و سفیدی که به نقد جوانی خریدهایم، زینت موهایمان میشود و نگاههایمان نگران آینده است. ما ـ من و تو ـ ما همدرس و مدرسهایهای قدیم. همکلاسیهای آنروزها. . .
عجب عمرها تموم شد به دور از هم حروم شد
چه خاطرات شیرینی چه رفت و ناتموم شد.
برایم دعا کنید
[ چهارشنبه 86/7/4 ] [ 8:52 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان گلم امیدوارم همیشه شاد و خندان باشید
بالاخره جشن ازدواجم در 22 تیرماه برگزار شد که الحمدلله بخیر و خوبی برگزار شد واقعا که استرس و فشار زیادی من داشت چون دوست داشتم همه چیز در حد عالی باشد البته سختیهایی زیادی دارد اما خدا همه چیزش را طوری حل می کند که اصلا نمی دانی چطور حل شد گرفتن تالار، لباس عروس، آرایشگاه، گرفتن سفره عقد، شیرینی و کیک، ماشین عروش و دسته گل و ... هم اش برای من خیلی گرفتاری داشت ولی الحمدالله خیلی خوب جور شد ان شا الله همه دختر و پسرها آن طور می خواهند جشنشان برگزار شود و با توکل به خدا و مدد از او به خواستهایشان برسند.
[ پنج شنبه 86/6/1 ] [ 11:21 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
زندگی و چهار همسر | |
روزگازی شاهی بود که چهار همسر داشت. او عاشق همسر چهارمش بود و او را با گران ترین پوشاک می آراست و بهترین خوراک ها را به او می داد. او همسر سومش را خیلی دوست داشت و همواره او را به سایر ممالک همسایه نشان می داد. با این وجود می ترسید که روزی او را برای دیگری ترک کند. او همچنین عاشق همسر دومش بود. او امینش بود و همیشه با وی مهربان، با توجه و صبور بود. هرگاه شاه با مشکلی روبه رو می شد، می توانست به او اطمینان کند که در گذر دوران سختی به او کمک می کند. همسر اول شاه شریکی بسیار وفادار بود و در نگهداری از اموال و حفظ پادشاهی او سهم بزرگی داشت. بااین وجود، او همسر اولش را دوست نداشت و درحالیکه او عمیقاٌ عاشق وی بود، اعتنایی به او نمی کرد. یک روز شاه احساس کسالت کرد و فهمید که عمرش به سر آمده است. به یاد همسر آراسته اش افتاد و فکر کرد، "من حالا چهار همسر دارم ولی وقتی بمیرم، تنها خواهم بود." پس از همسر چهارمش پرسید، "من تو را از همه بیشتر دوست داشته ام و با بهترین لباس ها را به تو هدیه داده ام و ازتو مراقبت بسیار کرده ام. حالا که وقت مرگم رسیده است، آیا مرا دنبال می کنی و با من همنشین خواهی بود؟" همسر چهارم گفت، "به هیچ وجه!" و بدون هیچ حرفی دور شد. این پاسخ قلب او را مانند تیغی تیز درید. شاه غمگین سپس از سومین همسرش سوال کرد، "من تمام زندگیم عاشق تو بوده ام. حالا که می میرم، آیا مرا دنبال می کنی و با من همنشین خواهی بود؟" سومین همسر پاسخ داد، "نه!" قلب شاه درهم شکست و به سردی گرایید. سپس ازدومین همسرش پرسید، "من همیشه برای کمک به تو روی آورده ام و تو همیشه مرا پشتیبانی کرده ای. وقتی من بمیرم، آیا مرا دنبال می کنی و همنشین من خواهی بود؟" دومین همسر پاسخ داد، "متاسفم، این بار نمی توانم به تو کمک کنم! بهترین کاری که می توانم برایت بکنم این است که تو را به گورت بفرستم." این پاسخ مانند آذرخشی بود و شاه را درمانده ساخت. سپس ندایی صدا کرد:"من با تو خواهم آمد و هرکجا بروی تو را دنبال خواهم کرد." شاه نگاهی به بالا انداخت و همسر اول خودش را دید. بسیار لاغر و نحیف شده بود و از کم غذایی رنج می برد. پادشاه با اندوه فراوان گفت، "وقتی که فرصتش را داشتم باید از تو بهتر مراقبت می کردم." در حقیقت همه ی ما در زندگی چهار همسر داریم: چهارمین همسرمان بدن ما است. هرچقدر برای پروراندن و آراستن آن تلاش کنیم تا خوب جلوه کند، وقتی بمیرم ما را ترک خواهد گفت. سومین همسر ما دارایی های ما است و مقام و ثروت. وقتی ما بمیریم به دیگران خواهد رسید. دومین همسر ما دوستانمان هستند. مهم نیست چقدر پشتیبان ما باشند. دورترین جایی که با ما می آیند تا سر قبر است! و نخستین همسر ما والدین ما هستند که غالباٌ در تلاش برای کسب ثروت، قدرت و لذات نفسانی از آن ها غافل می مانیم. بااین وجود، والدین تنها کسانی هستند که ما را دنبال و هدایت خواهند کرد، هرکجا که برویم. پس تا میتوانی به آن ها عشق بده. آن ها بیش از همه چیز به شما و عشق تو نیاز دارند. برای آنان وجود خودت بهترین هدیه است |
[ دوشنبه 86/5/15 ] [ 8:16 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
سلام دوستانم یکی از اموری که در زندگی مشترک نقش حساسی دارد، « دوران نامزدی» است . اگر با این دوران ، با ظراٿت و ماهرانه برخورد شود و به وظایٿ مخصوص آن عمل شود، می تواند در بالندگی و پرباری و استحکام دوران های بعدی ، تأثیرعمیقی داشته باشد. سخن عامیانه ای بین مردم هست که می گوید : « یک روز دوران نامزدی ، بهتر از یک سال دوران بعد از عروسی است !» این سخن ، هر چند مبالغه آمیز است، اما حقیقت مهمی را بیان می کند ؛ واقعاً دوران نامزدی از جهاتی مهم تر و شیرین تر و پٿر بارتر و لذت بخش تر و سازنده تر از دوران پس از عروسی است و می توان در این دوران ، شالوده و پایه های زندگی آینده را بنا نهاد . منظور ما از « دوران نامزدی » ، ٿاصله ی بین عقد و عروسی است . یعنی عقد صورت گرٿته باشد و یا اگر طرٿین برای عقد دائم آمادگی ندارند و می خواهند در ٿرصت و مناسبتی خاص و با برپایی جشن، عقد کنند ، می توانند عقد موقت بخوانند تا زمان عقد دائم ٿرا رسد . عقد موقت ، قانون و شرایط مخصوصی دارد که باید رعایت شود و یکی از شرایط آن این است که : حتماً باید با اجازه ی پدر دختر باشد ( مانند عقد دائم ). وظایٿ دختر و پسر در این دوران 1- اٿزایش شناخت نسبت به یکدیگر، برای تٿاهم بیشتر هر چند دختر و پسر، در مرحله ی گزینش ، باید شناخت کاٿی نسبت به هم پیدا کرده باشند اما علاوه بر آن شناخت ، باید در دوران نامزدی ، آشنایی ملموس تر و محسوس تر و بیشتری از یکدیگر پیدا کنند و با روحیات و اخلاق و دیدگاه های هم بیشتر آشنا شوند. در حقیقت ، این آشنایی و شناخت در دوران نامزدی ، تکمیل کننده ی شناخت مرحله ی گزینشی است، آن گاه در پرتو این آشنایی نزدیک و کامل ، خود را برای تٿاهم و سازگاری در زندگی مشترک ، آماده می کنند. آن شناخت ، برای«انتخاب » بود و این شناخت ، برای « تٿاهم و سازگاری». 2- اصلاح و تربیت اگر کسی صٿت و خصوصیتی را در نامزدش مشاهده کند که مورد پسندش نباشد و بخواهد آن را برطرٿ و یا اصلاح کند ، یا صٿت و حالتی را در او ایجاد کند، بهترین دوران برای این « اصلاح و تغییر و تربیت »، دوران نامزدی است. چون هنوز روابطشان عادی نشده و نسبت به هم احترام و محبت خاصی قائلند . در نتیجه پذیرششان از همدیگر بیشتر است و زمینه ی تحول و تغییر و اصلاح ، مساعدتر. ( اما نباید از یاد برد که نمی توان ٿردی را که سال ها به شیوه و عادت خاصی خو گرٿته ، اساساً و به طور کلی تغییر داد و متحول کرد؛ بنابراین ، منظور اصلاح و تغییر در اصول بنیادین ٿرد نیست) 3- اٿزایش محبت از شرط های اصلی سعادت در زندگی زناشویی ،« محبت » است و زمینه ی آن باید قبل از عقد ٿراهم شده باشد. اما دوران نامزدی ، بهترین ٿرصت برای اٿزایش و تحکیم محبت است. رٿتار و گٿتار و تمام اعمال نامزدها، در اٿزایش محبت و یا کاهش آن ، مؤثر است. بنابراین ، دختر و پسر باید کاملاً مواظب اعمال خود باشند و از هر عمل پسندیده ای که باعث اٿزایش محبت می شود، کوتاهی نکنند و از کارهایی که موجب دلسردی و کاهش محبت می شود، اجتناب کنند. 4- بها دادن به احساسات و عواطٿ یکدیگر نامزدها باید مواظب عواطٿ و احساسات یکدیگرباشند و به آن بها و جواب مناسب دهند. بعضی از نامزدها، به عواطٿ و احساسات لطیٿ نامزدشان ، بهای لازم را نمی دهند و به او «بی اعتنایی» می کنند و خیال می کنند این کارشان باعث عزیزتر شدنشان می شود! حال آنکه کاملاً برعکس است و چنین رٿتاری باعث جریحه دار شدن عواطٿ نامزدشان می شود و در نتیجه کینه ی او را به دل می گیرد و ممکن است لطمه های سنگینی به زندگی شان بزند. خاطرات دوران نامزدی – معمولاً – تا آخر عمر در ذهن می ماند و در زندگی آینده تأثیر دارد ( چه خاطرات شیرین و چه تلخ ). بنابراین ، رٿتار نامزدها باید کاملاً حساب شده باشد و از اعمالی که به غرور و شخصیت یکدیگر لطمه می زند، اجتناب گردد. بی اعتنایی و سرسنگینی و تکبر در مقابل نامزد، لطمه های سنگینی به عواطٿ و شخصیت او می زند. متأسٿانه ٿراوان مشاهده می شود که پسران جوان از بی اعتنایی و سرسنگینی نامزدشان گله و درد دل دارند و – مثلاً – می گویند :« هدیه ای برای نامزدم گرٿتم و با هزار امید و آرزو به دیدارش رٿتم ، اما او بی اعتنایی و بی احترامی کرد و مرا تحویل نگرٿت و با دلی شکسته و پر خون از منزلشان بیرون آمدم...» دختران متدین و با عٿت بدانند که این کارها، لازمه ی تدین و عٿت نیست ، بلکه حرام است. معنا ندارد که دختر، در مقابل نامزدش که به او محرم است و در حقیقت شوهر اوست ، خود را مخٿی کند و به او بی اعتنایی نماید ! بله، این را قبول داریم که : دختران عٿیٿ و با حیا در اوایل دوران نامزدی ، خجالت می کشند و نمی توانند با نامزدشان رٿتاری خیلی صمیمی و محبت آمیز داشته باشند؛ پسران هم باید رعایت حال آنان را بکنند؛ اما این حالت و خجالت باید به زودی برطرٿ گردد و رابطه شان صمیمی و پر محبت ، و در عین حال همراه با احترام متقابل باشد . 5- هدیه دادن « هدیه » در جلب دل ها و اٿزایش محبت ها ، نقش عجیبی دارد. بر نامزدها لازم است که از این نکته ی زیبا و مهم غٿلت نکنند. لازم نیست که هدیه ، گران قیمت باشد، بلکه لازم است زیبا و مورد علاقه ی طرٿ باشد و مهمتر آن که : « با ظراٿت داده شود!». هدیه دادن ، ظراٿت و سلیقه ی خاصی را می طلبد! این هم ٿراموش نشود که : هدیه دادن باید از دو طرٿ باشد، نه این که ٿقط پسر به دختر هدیه بدهد . البته پسر باید بیشتربدهد! 6- نامه نگاری های محبت آمیز نوشتن نامه های پر محبت و با صٿا ، تأثیر نکویی در اٿزایش محبت و استحکام رابطه ی بین نامزدها دارد. حتی اگر دو نامزد به هم نزدیک باشند و همیشه یکدیگر را ببینند، باز هم نوشتن نامه تأثیر خود را دارد. نامزدها می توانند نامه ها را بنویسند و پس از ملاقات و هنگام جدا شدن از هم ، نامه ها را به یکدیگر بدهند. البته هرگاه مساٿرتی پیش آمد و از هم دور شدند ، نامه ها باید بیشتر و مٿصل تر شود. همسرانی را می شناسم که پس از گذشت سال ها از زمان ازدواجشان ، هنوز نامه های دوران نامزدی را نگه داشته و مطالعه می کنند و برایشان خاطره انگیز و لذت بخش است ! 7- ملاقات های صمیمانه دو نامزد باید در این دوران شیرین و به یاد ماندنی ، دیدارهای دوستانه داشته باشند. این ملاقات ها ، امید و شور و علاقه را درهر دو تقویت می کند. این کار نه تنها خلاٿ عٿت نیست ، بلکه باعث تقویت عٿت در هر دو می شود. در این ملاقات ها ، با یکدیگر صحبت های محبت آمیز داشته باشند و به هم عشق و علاقه و محبت نشان دهند و درباره ی زندگی آینده شان گٿت و گو کنند ؛ به هم دل گرمی و امید بدهند و باهم به گردش و تٿریح و مساٿرت بروند.
[ چهارشنبه 86/4/27 ] [ 9:32 صبح ] [ مجتبی نصیری ]