برگرد عزیزم که مرا هم نفسی نیست
در خونه ویرونه دل جز تو کسی نیست
نه یادی زکسی میکنه
نه بی تو هوسی میکنه
دل دیوونه ای که زدی شکستی
صدا صدای پای تو شد هوا همش هوای تو شد
خدای او فقط تو شدی و هستی
رسم روزگار همینه
درد انتظار همینه و
من میدونم و تو میدونی
که باز میمونم و هستم
ادامه مطلب...
[ دوشنبه 89/3/3 ] [ 8:19 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
من بی می ناب، زیستن نتوانم بی باده کشی بارتن نتوانم.
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید.... یک جام دگر بگیر و من
نتوانم!
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
مست مستم مشکن قدر خود ای پنجه غم
من به میخانه ام امشب تو برو
جای دگر
[ یکشنبه 89/3/2 ] [ 12:16 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

بـاغ هسـتی بـی صفــا می شد اگــر زهرا نبود |
عطر گل از گل جدا می شد اگــر زهــرا نبود |
تــیـرگی در اوّلین بــرخـورد بــا خورشیـد عـشق |
چـیـره بـر آیـینه هـا مـی شــد اگر زهرا نبود |
ارتــزاق آفــتـــاب از روی عـالــم تـــــاب اوسـت |
این جهان ظلمت سرا می شد اگر زهرا نبود |
ابـرهــای کفــر آلـــود از نـــــسـیـــم فــتـنـه ها |
در هـوای دل، رهــا مــی شد اگـر زهرا نبود |
در دل امـــواج تــوفـــان زای اقـیـانــــــوس دهــر |
فُـلـک دیـن بی ناخدا می شد اگر زهرا نبود |
نــصـرت حــــق در بـرِ کـفــــر از فـداکاریِّ اوست |
کفر، حـق را رهـنـمـا می شد اگر زهرا نبود |
قـامت یـکـتــاپـرستـــانــی هــمــانــنـــد عـلــی |
زیـر بــار غـم، دو تــا مــی شد اگر زهرا نبود |
دست حـبـل اللّه را بـسـتـنـد ره پــویـــانِ کفـــــر |
فتنه بیش از این به پا می شد اگر زهرا نبود |
عشق اگر دارد حیات از اوست «یاسر» بی گمان |
عشق در عالـم فـنـا مـی شـد اگر زهرا نبود |
[ شنبه 89/2/25 ] [ 8:6 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
برای من نوشته ، گذشته ها گذشته
تمام قصه ها هوس بود
برای او نوشتم ، برای تو هوس بود
ولی برای من نفس بود
کاشکی خبر نداشتی ، دیوونه ی نگاتم
یه مشت خاک ناچیز ، افتاده ای به زیر پاتم
کاشکی صدای قلبت ، نبود صدای قلبم
کاشکی نکفته بودم ، تا وقت جون دادن باهاتم
تا وقت جون دادن باهاتم
نوشته هرچه بود تموم شد
نوشتم عمر من حروم شد
نوشته رفته ای ز یادم
نوشتم شمع رو به بادم
نوشته در دلم هوس مرد
نوشتم دل توی قفس مرد
کاشکی نبسته بودم ، زندگیمو به چشمات
کاشکی نخورده بودم ، به سادگی فریب حرفات
لعنت به من که آسون ، به یک نگات شکستم
به این دل دیوونه ، راه گریز ساده بستم
[ پنج شنبه 89/2/23 ] [ 12:59 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
مفتون مه رویان عیارم تو کردی
من اهل بودم رند و می خوارم تو کردی
با می فروشان این چنین یارم تو کردی
ای دل بلا ای دل بلا ای دل بلای ای دل سزاواری که دائم مبتلایی
از مای آخر خصم جان ما چه راهی دیوانه چون آخر چه ای کار کجایی
روزم سیه حالم تبه کردی تو کردی ای دل بسوزی هر گنه کردی تو کردی
تا چند می سوزی دلا خود را و ما را ما هیچ رحمی کن به خود آخر خدا را
تاچند خواهی عشق درد بی دوا را تا کی به جان باید خریدن این فغان را
مجنون شوی دیوانه ام کردی تو کردی از خود مرا بیگانه ام کردی تو کردی
آخر دلا تا کی غم بیهده خوردن مارا به این میخانه آن میخانه بردن
[ شنبه 89/2/18 ] [ 9:11 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
بوسه می زد ناله بر لبهای من
در بلور اشک من یاد تو بود
در سکوت سینه فریاد تو بود
مخمل سرخ شفق رنگ تو داشت
پرده های ساز آهنگ تو داشت
تو شادی گذشتمی، بخت سعید رفتمی
تو این هیاهوی غریب ، بهونه قشنگمی
گفتی نگو دوست دارم ، حرفتو باور ندارم
اشتباه می کنی باز هم اشتباه می کنی باز هم
دوسِت دارم من به خدا، قدر تمام قصه ها
تو رو قسم به عشقمون، یه شب دیگه پیشم بمون
چرا تو باور نداری حرف دل عاشقمو
چرا تو تنها می ذاری دستهای سرد خستمو
بیا که با صدای تو ، مهر سکوت رو می شکنم
هزار هزار شعر و غزل نخونده فریاد می زنم
دوسِت دارم من به خدا ، قدر تمام قصه ها
تو رو قسم به عشقمون، یه شب دیگه پیشم بمون
[ شنبه 89/2/11 ] [ 8:54 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
زیرا این قانون زیر پا ماندن است.
دعایم کنید
[ پنج شنبه 89/1/19 ] [ 8:53 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
بهاریه
آمد بهار ای عاشقان صد باغ گل تقدیمتان
ناخوانده باید رفت و شد در بزم لاله میهمان
رفتم که جامی گیرم از آلالههای مهربان
ای دیو زشت فاصله برخیز، برخیز از میان
آنک ز شوقی آتشین برقی زد از چشم جهان
وز اشتیاقی دلنشین بگریست چشم آسمان
در بغض هستی میتپد خون شکفتن بیامان
هنگامه عشق است این/در جان گیتی بیامان
در فصل رشد و رویش و بیداری، ای دل مردگان
این است پیغام زمین بر سختجانان زمان
کای خفتگان سالیان خیزید از خواب گران
شکفتن
بهار حرف کمی نیست، ما نمیفهمیم
زبان تازه تقویم را نمیفهمیم
درخت پا شد و زخم زمین مداوا شد
هنوز چیزی از این حرفها نمیفهمیم
چرا از آب نگفتن، چگونه نشکفتن
چگونه اینهمه اعجاز را نمیفهمیم؟
نشسته بر سر هر کوچة یک تذکر سبز
دلا قبول نداریم یا نمیفهمیم؟
نگاه باغ پر از بازی پرستوهاست
دل عبور نداریم، یا نمیفهمیم
زمان، زمان بروز صفات باران است
چگونه باز بگوییم ما نمیفهمیم
[ دوشنبه 89/1/16 ] [ 8:41 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی همنفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز
فکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز
شب عاشقونه ی من که حروم شد
مهلت بودن با تو که تموم شد
ندونستم باید از تو می گذشتم
وقتی از غربت چشمات مینوشتم
[ یکشنبه 88/11/4 ] [ 8:1 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
این من و تو ، در سر راهِ جدایی
خاطراتی مانده از ،
هر شام و هر روز
سرگذشتی دارد این ،
عشقِ جگرسوز
می روی با بی قراری ،
یادی از خود ، می گذاری
می نهی ، یادی غم انگیز ،
خاطراتی ، حسرت انگیز
همرهِ آهی شررخیز
در غمِ ما، مهر ومه ، افسرده گردد ،
چهره ی شاداب گل ، پژمرده گردد
در ، غروبِ بی فروغ آشنایی ،
این من و تو ، در سر راهِ جدایی
بعد از این ما ، با جدایی آشناییم ،
با غم ، بی آشنایی ، آَشناییم
[ یکشنبه 88/10/13 ] [ 6:51 عصر ] [ مجتبی نصیری ]