روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت
میکرد،
از نزدیکی خانه بازرگانی رد میشد .
در باز بود و او خانه مجلل ،
باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد با خود
گفت :
این بازرگان چقدر قدرتمند است ! و
آرزو کرد که او هم مانند بازرگان باشد .
در یک لحظه ، به فرمان خدا او تبدیل به بازرگانی با جاه و
جلال شد !
تا مدت ها فکر میکرد که ازهمه
قدرتمندتر است .
تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد ،
او دید که همه مردم به حاکم احترام
می گذارند حتی بارزگانان .
مرد با خودش فکر کرد : کاش من هم یک حاکم بودم ،
آن وقت از همه قوی تر میشدم !
در همان لحظه ، او تبدیل به
حاکم مقتدر شهر شد .
در حالی که روی تخت روانی نشسته بود
،
مردم همه به او تعظیم میکردند .
احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد
که خورشید چقدر قدرتمند است .ادامه مطلب...
[ دوشنبه 88/6/23 ] [ 8:59 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
بگو که
گل نفرستد کسی به خانه من
که عطر
یاد تو پر کرده آشیانه من
تو
چلچراغ سعادت فروز بخت منی بجای
ماه تو پرتو فشان به خانه من
به شوق
روی تو من زنده ام خدا داند
برای زیستن
اینک تویی بهانه من
[ یکشنبه 88/6/15 ] [ 9:2 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
زنی
از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به
آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا
چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها
پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن
گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها
گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر
وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش
به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن
بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن
با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او
موفقیت است. و
نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن
پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا
خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند
خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه
پر از عشق و محبت شود.»
مرد
و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان
ماست.»
عشق
بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:«
شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها
با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا
که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »
آری…
با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید
[ دوشنبه 88/6/2 ] [ 9:16 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
رازهای سر به
مهر جوانی
انـسـان وقـتى باطن خویش
را شناخت و اصلاح کرد, رفتارى که از او صادر مى گردد نیز اصلاح مى شود.جـوان داراى این قدرت است که در برابر موفقیتها و
یا شکستهاى
زندگى
, خود را نبازد و با تـقـویت ایمان و توکل به خدا با عزمى راسخ , درحوادث به جلو گام بردارد, زیرا غرور برخاسته از موفقیت یا
نومیدى حاصل
از
شکست , هر دو براى وى خطرناک است . بـنـابـراین شما جوانان عزیز اگر مى خواهید در زندگى
خوشبخت و سعادتمند باشید, باید از هم اکنون شروع به بررسى در وجود خودتان کنید و ببینید چه معایب و نقصهایى دارید, سپس
کوشش کنید که
آنها
را یکى پس از دیگرى برطرف نمایید.
باید
بدانید که گذشتن
از مرحله کودکى و وارد شدن به دوران بلوغ و جوانى , چندان آسان نیست , بلکه این راه پر فراز و نشیب باید همراه با آگاهى ومراقبتهاى
لازم طى شود.
مطالعه فرازهاى زندگى رهبران بزرگى که منشا خدماتى به انسانها بوده و آنان را به سوى
دانش و عـدالت وخداپرستى هدایت کرده اند,ما را به این نکته آگاه مى سازد که : این گونه افراد از جمله کـسـانى بوده اند که
دوران حساس
بلوغ
خود را به سلامتى و پاکى پشت سر گذاشته و ایام جوانى راآگاهانه سپرى کرده و از قدرت
جوانیشان بیشترین استفاده را نموده اند. آنـان شـیـوه اى را بـرگـزیـده انـد کـه استعدادهایشان را در جهت کمال , شکوفا
کرده و همواره
وجودشان براى خود و دیگران منشا خیر و برکت بوده است .
کـسانى
که
موجب فساد و گمراهى خود و دیگران گردیده اند, بیشتر افرادى بوده اند که در دوران مـهـم
و بـحـرانى بلوغ , انحراف و آلودگى فراوان پیدا کرده و آسیبهاى جبران ناپذیرى به شخصیتشان وارد شده است .
انـدیـشـیدن و درس آموزى از
زندگى دانشمندان علوم و رهبران دینى بویژه پیامبران بزرگ به جـوان کـمـک مى کند که در موقعیتها و مراحل مختلف زندگى
براساس بهترین
و
ارزشمندترین دستاوردها عمل نماید تا استعدادهاى خود را شکوفا سازد. بـنـابـرایـن بـى اطـلاعـى جـوان از مسائل حساس دوران بلوغ ,
موجب اختلال
روانى
و تزلزل در شخصیتش گردیده و در نهایت , آینده اى مبهم و تاریک در انتظارش خواهد
بود.
جوانان عزیز! شما در
آینده اوقات زیادى در پیش رو خواهید داشت و هر وقت , فرصت دست دهد, حق دارید از آنها استفاده نمایید, ولى چگونه ,چطور و
با چه هدفى
؟ شما کارهاى جدى و
مهمى در پـیش دارید, مانند معاشرت با دوستان و همسالان , رفت و آمد با خویشاوندان و طرز رفتار باآنان , انـتخاب رشته
تحصیلى , پیدا
کردن شغل و کار مناسب و کسب موفقیت در آن و خلاصه روزى فرا مى رسد که باید به فکر
ازدواج و تشکیل خانواده و تربیت فرزند باشید.الـبـته ممکن است در زندگى شما
پیشامدهاى دیگرى نیز رخ دهد, مانند نومیدى و دلتنگى در کـارهـا, انـدوه و غـم و بـیمارى و شاید شما تاکنون طعم شکست و
نومیدى را چشیده
باشید .
این
نومیدیها وغمها در دوران نوجوانى
, معمولا
خیلى ناگوار است , زیرا شما این طور احساس مى کنید کـه تـنـهـاشما ناراحت و غمگین
هستید وتصور نمى کنید که صدها انسان دیگر در زندگى خود, همواره با این ناملایمات رو به رو مى شوند. پـیـشامدهاى
ناگوار, بطور
ناگهانى
و غیر منتظره در زندگى انسان رخ مى دهد, این حقیقتى اسـت کـه نـمـى تـوان منکر آن شد, ولى این پیشامدها و ناگواریها و بلاها
در فرهنگ و
جهان
بینى اسلام معنا و مفهوم خاصى دارد و به عنوان یک حادثه گنگ وبى هدف مطرح نیست .
یـک
جـوان
بـا ایـمـان , بـا بینش صحیحى که درباره خود و این رویدادها دارد, حوادث ناگوار و غـیراختیارى را, به عنوان یک پل و نردبان ترقى
و وسیله آزمایش
الهى ـکه کمال و رشد و سعادت او درگرو آن است ـ تلقى مى کند و با عبور آگاهانه از
آن , آینده تابناک خود را رقم مى زند.
حـوادث و پـیـشامدهاى
دوران جوانى انسانهاى بزرگ و رهبران اجتماعى و مذهبى , همچون: امام خـمـیـنـى , شیخ انصارى , علامه طباطبایى و
دانشمندان علوم
طبیعى
, چون : انیشتین , ادیسون , پاستور و همه گویاى این حقیقت است که اینان با درک
درست و بینش صحیحى که نسبت به ناگواریها داشته اند, به نحو شایسته اى با آن برخورد کرده و پیروزمندانه از آن گذشته اند.
بـطـور کـلـى
باید
دانست که اگر ما داراى هدف واعتقادى صحیح و عاقلانه باشیم , آن هدف در زندگى به ما
آرامش و دلگرمى و نیرو مى دهد و ما را باپشتکار زیاد وارد معرکه زندگى کرده و به پیش مى راند و در پایان , ما شادمانه با
موفقیتى تمام
به آن هدف دست خواهیم یافت
.
[ دوشنبه 88/5/12 ] [ 8:3 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى
هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف
پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.
برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است.
من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید ? دلار به من بدهید.
بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من ? دلار به شما میدهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.
این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد.
گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ? دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم
سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما میدهم.
این پیشنهاد، چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس
بازى کند.
برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟»
مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ? دلار به برنامهنویس
داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود ?پا دارد و وقتى
پائین میآید ? پا؟»
برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت
و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد.
آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود
در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد.
باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد.
سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در
میان گذاشت .
و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ? ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد.
مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.
برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت
چه بود؟»
شما هم میتوانید حدس بزنید
مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد
دست در جیبش کرد و ? دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و
خوابید …
[ شنبه 88/5/10 ] [ 9:30 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
نه هنوزش کار به انجام است اما آنگونه میرود که
قزل ماهی به امیدی در موجکوب آب به بالا تا به آن هنگام
که در رسد
و دست بر زلف دریا کشدکه به تبسمی او را به انتظار نشسته
است
چراغ را روشن کن و ستاره ها را بنگربر پیشانی این سحر
که به اقبالی خوش نام تو را زمزمه می کنند
با من بگو
که تو را به سرخی سیب سوگند داده است ؟
که چنین شتابان میروی خیالت میرسد ندیدم که در خم آن
رودقزل دخترکی شوخ
دست تو را گرفت تا بر پاره سنگی نلغزی و تو چنان قلبت
لرزید
که آب نیز و سنگریزه های کف رود با او به لرزه افتادند
دستت را در شیرینی آن رود گرفت تا در شوری دریا با او بمانی
چرا که عشق در رودخانه زاده میشود
در دریا پا میگیرد
و بر ساحل سر بر شانه خواب میگذارد
و تو را به رویایی فراموش نشدنی می کشاند
قزل ماهی کوچک من
قزل ماهی کوچک من
[ سه شنبه 88/5/6 ] [ 2:1 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
در لحظه های شادی :
پروردگار را ستایش کنیم ،
چرا که حمد و سپاس مخصوص اوست
زندگی،انسان،کودک،مادر،دوست،دوستی،محبت،عشق،خدا،تولد،زیبا،زیبائی،دوستان،صفا
و هیچ کس و هیچ چیز
در مرتبه او شایسته ثنا نیست ...
در لحظه های سختی :
فقط از خداوند کمک بخواهیم ،
که او بهترین فریادرس است
او همیشه با ما و در کنار ماست ...
زندگی،انسان،کودک،مادر،دوست،دوستی،محبت،عشق،خدا،تولد،زیبا،زیبائی،دوستان،صفا
در لحظه حیرانی و گمراهی
فقط خدا را خدا جستجو کنیم ...
چرا که او هدایت گر مان بسوی نعمت هاست ...
راه درست را از او بخواهیم
چرا که تنها او از پیدا و نهان همه
با خبر است ...
یادمان باشد ...
[ سه شنبه 88/4/30 ] [ 1:57 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان گلم
هر که هستید و هر کجا زندگی می کنید، آرامش را به زندگی خویش
دعوت کنیدو آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش
باشد، بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد کرد.به خاطر داشته
باشید برای رسیدن به این وضعیت، لازم است برخیقابلیت های ویژه را در خود پرورش
دهید و شرایط خاصی را در زندگیخویش ایجاد نمایید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که
به شما کمکمی کند در این مسیر گام بردارید :
1- یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید :
بدین معنا که به هر مسئله ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و
همهجا در فکر مسائل خود هستید و به مرور آنها می پردازید، در واقع همیشهبار اضافه
ای را با خود حمل می کنید که این خود سبب ایجاد اضطرابو استرس در شما می گردد.
بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید.این امر به شما کمک می کند که با هر
محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
2- به خود و خدای خود ایمان داشته باشید :
اگر چنین ایمانی را خود تقویت کنید به راحتی از عهده مشکلات
زندگیبرخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گامخواهید
برداشت.
3- مثبت اندیش باشید :
اگر از دیدگاه مثبت اندیشانه ای بهره مند نباشید، همه چیز می
تواندبی فایده و بی ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید، بهترین سلاح
در مقابل ترس و اضطراب است.
4- نسبت به انتظارات و برنامه ریزی های خود واقع بین و منطقی
باشید :ادامه مطلب...
[ پنج شنبه 88/4/18 ] [ 12:41 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان گلم (میلاد امام جواد (ع) بر همه شما عزیزان مبارکباد)
هفت
دردی که نباید سرسری گرفت.
1- بدترین سردرد در
زندگیتان: این درد نیاز به توجه فوری پزشکی دارد. اگر شما دچار سرما خوردگی شده باشید سردرد شما می تواند
ناشی از سینوس های مغزی باشد.
اما ممکن است درد ناشی از خونریزی مغزی یا تومورهای مغزی نیز باشد. بنابراین اگر از علت سردرد خود مطمئن نیستید
حتما بررسی کنید.
2- درد و ناراحتی در قفسه
سینه، گلو، فک، شانه، بازو و شکم: درد قفسه سینه می تواند ناشی از التهاب ریه یا پنومونیا یا یک حمله
قلبی باشد. اماباید دقت کرد در
ناراحتی های قلبی حتما درد وجود ندارد. بنابراین نباید منتظر درد ماند. اغلب بیماران قلب
در مورد فشاری صحبت می کنند
که در ناحیه قفسه سینه احساس می کنند درست مثل اینکه فیلی روی قفسه سینه آنها نشسته است. ناراحتی
های مربوط به بیماری قلب
ممکن است در قسمت بالاتر از
قفسه سینه مثل گلو، فک، شانه و بازوی چپ، شکم و حتی ممکن است همراه با احساس تهوع باشد. اگر شخصی
دارای درد مزمن یا ماندگار و
غیر قابل توصیف است و از طرفی می دانید جزو افراد پر خطر است نباید منتظر بمانید بلکه سریعا اقدام کنید. خیلی
افراد به خاطر تفسیر غلط درد ممکن
که از نظرشان ممکن است ناشی از ناراحتی های گوارشی باشد در مان را به تعویق می اندازند. ولی بعدها متوجه
اصل بیماری می شوند. ناراحتی های متناوب
باید به همین ترتیب جدی گرفته شود. اینها ممکن است نمونه ای باشد مثل ناراحتی های مربوط به هیجان، ناراحتی
های عاطفی یا ناشی از فعالیت بدنی.
برای مثال ممکن است تجربه کرده باشید که در هنگام باغبانی درد به سراغ شما می آید ولی به محض نشستن احساس
درد از بین می رود که این آنژین است
و معمولا در هوای سرد و گرم بدتر می شود. ناراحتی خانم ها با نشانه ها و علائم ظریف تری همراه است.
بیماری قلب
می تواند با لباس مبدل یا به اصطلاح علائم دیگری که مربوط به خودش
نیست بروز کند مثل علائم گوارشی نفخ، درد معده یا ناراحتی
در ناحیه شکم. همچنین این علائم ممکن است با احساس خستگی همراه باشد. خطر ابتلا به بیماری قلبی بعد از
یائسگی افزایش می یابد. به طوری که این
بیماری زنان بیشتری را نسبت به مردان می کشد در حالی که خطر ابتلای مردان به این بیماری نسبت به زنان در هر
سن بیشتر است.
3- درد در ناحیه پشت بین دو
استخوان پهن شانه: در اغلب موارد به دلیل ورم مفاصل یا آماس مفصل است اما می تواند ناشی از حملات
قلبی یا ناراحتی های شکمی یا
گوارشی نیز باشد. یک خطر ممکن است ناشی از قطع سرخرگ آئورت باشد که به صورت درد ناگهانی بروز می کند.
افرادی که خطر ابتلای آنها به این بیماری
وجود دارد شرایطی دارند که می تواند سلامت و تمامیت دیواره رگها را عوض کند. اینها می تواند شامل فشار خون بالا،
مشکلات گردش خون، مصرف دخانیات و بیماری دیابت باشد ادامه مطلب...
[ پنج شنبه 88/4/11 ] [ 8:34 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
لجبازی تا آخرین
نفس
سلام دوستان گلم
لجبازی
، ساییده شدن ستونهای زندگیست
اگر با هم مشکلی
دارید ، لجبازی نکنید. زیرا لجبازی، مسابقهییست که هر دو طرف به سوی نابودی رقابت میکنند و آنقدر
خودشان را زجر میدهند که منتظر
آتشبس این جنگ هستند و در این میان، ممکن است دست به کارهایی
بزنند که تبعات
آن خیلی سنگین و غیرقابل جبران باشد! اگر در مسابقهی لجبازی، شخصی یکدنده باشد و نخواهد
به حالت عادی برگردد ، زندگی او روز به روز تلختر میشود. خانمی بر اثر لجبازی با شوهرش
خانه را ترک و به اصطلاح قهر کرده و
به خانهی پدرش رفته است، ولی شوهر یکدندهی او به هیچ قیمتی
راضی نمیشود که
بپذیرد اشتباه کرده است. خانم به هر دری که زده است، از تلفن، ریشسفید و غیره، شوهر میگوید:
«هرکس رفته، با پای خودش برگردد.» این خانم که دو فرزند دارد، چه ضربهی مهلکی میخورد...!
اگر در زندگی یک نفر هم دست به لجبازی
زده است، دو نفر نشوید!
البته
آن یک نفر هم اشتباه میکند. برای چه کسی لجبازی میکنید؟ برای کسی که چهقدر او
را دوستش داشتید! مگر او عوض شده است؟
در هر صورت عواقب
لجبازی متوجه طرفین میباشد و از همه مهمتر، مبادا فرزند شما نیز یاد بگیرد و همان بلا را سر شما
بیاورد که در این مورد هیچچیز
نمیتوانید بگویید. مثلا نوجوانی که لجبازی میکند و دیگر درس
نمیخواند و
هر چه به او میگویید فایده ندارد ، در نتیجه سرنوشت او تغییر میکند. در حقیقت، خودتان به او آموزش دادهاید.
به جامعه نگاه کنید... چه
جوانهایی که اسیر لجبازی شدهاند و خودشان را بیچاره کردهاند!
پس منطق، منطق
و منطق!
دوستی
خود را ابراز نمایید و به آینده موکول نکنید
تحسین و تشویق، بهترین
ابزارهایی هستند که میتواند خستگی انسان را بکاهد. تحسین در همهجا هست؛ در نیروی نظامی، کلاس
درس، اتاق بارزگانی و باید در منزل
هم باشد. زن، شوهر خودش را تحسین کند و مرد هم با زبان از او
تشکر عاطفی نماید.
مواظب باشید دیگران آنقدر همسر شما را تحسین و تشویق نکنند که جای شما را بگیرند!
یک مرد برای تشویق و تحسین، بیش از هر
کسی به همسرش نیاز دارد.
شما میتوانید با یک
جملهی ساده و عادی او را خوشحال کنید! خیلی از خانمها میگویند: « وقتی همسر ما از راه میرسد،
با جملهیی تحسینآمیز ، احساس
نشاط را در او ایجاد میکنیم.» برخی مردان سالهای سال تلاش میکنند،
اما دریغ
از یک تحسین! این جملات را زنان بخوانند و خوب بیندیشند
[ دوشنبه 88/4/8 ] [ 8:29 صبح ] [ مجتبی نصیری ]