این سیاستمداران را با پیشینیان آنان مقایسه کنید: «پوتین» با «گورباچف»؛ «احمد بداوی» با «ماهاتیر محمد»؛ «جیانگ زِمین» با «دنگشائوپینگ»؛ «جورج بوش» با «جان اف کندی»؛ «ژاک شیراک» با «شارل دوگل»؛ «تونی بلر» با «وینستون چرچیل»؛ «شیزو آبه» با «کویزومی» و حتی «بشار اسد» با پدرش «حافظ اسد». با هر شاخصی که بخواهیم بسنجیم، سیاستمداران فعلی جهان فاصله قابل توجهی با پیشینیان خود دارند. شاید بتوان چهار دلیل را برای این افول سیاستمداری در سطح جهان مطرح کرد:
1)اصالت خانوادگی سیاستمداران کمرنگ شده است. جان اف کندی به ریاستجمهوری نرسید بلکه سمت ریاستجمهوری با نام و خانواده او مزین گشت. کندی از خانوادهای قدیمی و صاحب فرهنگ و علاقهمند به سیاست بود و تجربیات چند نسل از سیاستمداران و صنعتگران در یک خانواده جمع شده بود. این سنت در اغلب کشورها مانند فرانسه، آلمان، اتریش و بعضی کشورهای عربی مانند عراق و مصر هم بوده است. در قدیم، هر دو حرفه سیاست و تجارت نیازمند وقار، اخلاق، خویشتنداری، درستی و درایت بود زیرا افراد صرفا با کتاب خواندن و مدرک گرفتن، توانا و فهیم نمیشوند. روانشناسان علوم تربیتی اعتقاد دارند که شخصیت پدر، مادر و اطرافیان یک فرد تا پیش از سیزده سالگی به یک فرد منتقل میشود.
درواقع ریشه تربیت، درایت و متانت کلام، عمدتا به خانواده مربوط میشود. خاطرم هست در اوایل دهه 1370 با جمعی خدمت یکی از عرفای بزرگ شیعه در قم رسیده بودیم. ایشان نزدیک به 45 دقیقه از گذشته خانوادگی و ویژگیهای پدر و مادر جمع حاضر سؤال کردند و سپس وارد بحث شدند. مدرک، سمت و ظواهر برای ایشان حکم ثانوی را داشت. در سیاست امروز جهان، هر فردی با هر گذشتهای میتواند به هر سمتی برسد. در گذشته کارت شناسایی سیاستمداران در اروپا، ترکیه و کشورهای عربی، خانواده آنها بود زیرا همه از طریق خانواده به سطح و کیفیت آن فرد پی میبردند. اینکه در سیاست امروز جهان اینقدر دروغ، وارونه جلوه دادن حقایق و عوامفریبی رواج پیدا کرده است، شاید تا اندازه قابل توجهی به بیریشه بودن سیاستمداران مربوط باشد زیرا اولین مکانی که فرد، دروغ گفتن را میآموزد و فریب را با تدبیر اشتباه میگیرد، در نهاد خانواده است. اینکه در جهان امروز در میان سیاستمداران و مسئولان بانکها، شرکتها و وزارتخانهها اینقدر فساد مالی رونق دارد و افراد با هر روشی، حاضرند درآمد خود را افزایش دهند و سمت خود را حفظ کنند، شاید به از میان رفتن اثرات تربیتی خانوادهها مربوط باشد. اگر به مبارزات انتخاباتی در بسیاری از کشورها توجه کنیم، درمییابیم نامزدها برای آنکه بتوانند رأی مردم را جلب کنند، به هر روش و تاکتیکی متوسل میشوند در حالی که سیاستمداران اصیل، حریم میشناسند. عموم بزرگان سیاست در تاریخ، دورههای طولانی بلوغ فکری و الگوهای تربیتی داشتهاند. در سیاست امروز، توانایی نمایش، مهمتر از توانایی فکری و اصالت خانوادگی شده است.
2) نقش گروهها و افراد مرجع در شکلدهی دیدگاههای شهروندان رو به کاهش است. در گذشته، نظر و یا نگرش افراد صاحب منزلت اجتماعی و اخلاقی برای بسیاری از آحاد مردم، حجت بود زیرا قضاوت این افراد از پشتوانههای فکری و تجربی و آیندهنگری برخوردار بود اما امروز نظرات یا تمایلات سیاسی پاپ واتیکان، هدایتگر جامعه کاتولیک چه در اروپا و چه در آمریکای لاتین هم نیست. برای نزدیک به سی سال در طول جنگ سرد، «والتر کرانکایت»، اخبار یکی از شبکههای مهم تلویزیونی آمریکا را ساعت 7 شب برای نزدیک به صد میلیون نفر ارایه میداد. او به اندازهای در میان مردم، اعتبار کسب کرده بود که دیدگاههای غیرمستقیم او در مورد نامزدهای انتخاباتی بر مخاطبان اثر میگذاشت. امروزه ظاهر کسی که اخبار را میگوید، مهمتر از دیدگاههای اوست.
زمانی «ریمون آرون» استاد برجسته علم روابط بینالملل فرانسه، بر اعماق فکری طیف وسیعی از جامعه فرانسه اثر میگذاشت. امروز فرانسه، ریمون آرون ندارد. سابق به این، استاد دانشگاه منزلتی داشت و تمام زندگی او به درک، تحقیق، کتاب و تربیت دانشجو اختصاص داشت و این نوع زندگی کردن، مورد احترام عامه مردم بوده و اعتماد به نظرات اساتید دانشگاه و عاری بودن آنها از حوزه قدرت و منافع سیاسی و پول غیردانشگاهی، موجب توجه خاص مردم به آنها و دیدگاههای آنان میشد. اما تخصصی شدن علم و بازرگانی شدن دانشگاهها، جایگاه «اساتید مسلط و اثرگذار» بر جامعه را تقلیل داده است. حتی در کشور ما، صدها مدیر و شخصیت سیاسی سعی میکنند به دانشگاه «سر بزنند» و ارتباط خود را با دانشگاهها حفظ کنند و بعضا با مراقبت مأموران حفاظتی، «تدریس» کنند. استاد دانشگاه کسی است که فکر تولید میکند. مجهولات را کشف میکند و بر جامعه اثر میگذارد. نخبه دانشگاهی نمیتواند هم سمت سیاسی داشته باشد و هم در حوزه اندیشه اثرگذار باشد. جنس قدرت، منافع است و ماهیت دانشگاهی، آزادگی در اندیشه.
این دو مقوله را اصالتا نمیتوان در یک جا جمع کرد. به همین دلیل، حوزه اندیشه و حوزه قدرت در دنیای جدید، حداقل متداخل شده است. اندیشه نویسندگان، محققان، هنرمندان و رسانهها مانند گذشته از استقلال کافی برخوردار نیست و عامه مردم با سنسورهای روحی و وجدانی که دارند، این مسئله را درک میکنند.
3) تبلیغات، جایگزین برنامه شده است. در جهان امروز، رسانهها مهمترین نقش را در شکلگیری افکار و دیدگاههای مردم بر عهده گرفتهاند. با توجه به اینکه بیشتر شهروندان در کشورهای مختلف، مشغول کار و فعالیت هستند و فشارهای شغلی و اجتماعی، فرصت درک عمیق مسائل سیاسی را به آنها نمیدهد، فضای تبلیغاتی رسانههای تصویری و غیرتصویری در تحلیلهای چند دقیقهای از موضوعات و شخصیت سیاستمداران، «چهره» میسازند و تصویر ایجاد میکنند. زندگی ماشینی و پیگیری اخبار از طریق تلفن همراه، فرصت تجزیه و تحلیل چندوجهی از پدیدههای سیاسی و سیاستمداران را نمیدهد. این مهم نیست یک سیاستمدار از استدلال و برنامه برخوردار باشد، بلکه هر کسی که بهتر در رسانهها نمایش دهد، میتواند در چند دقیقهای که وارد ذهن شهروندان پرمشغله میشود، اثرات خود را بگذارد. در تأثیر نقش تصویری رسانهها حتی گفته میشود در سال 1961 و زمانی که تلویزیون سیاه و سفید بود، در مناظره تلویزیونی میان نیکسون و جان اف کندی، اغلب مردم به کندی تمایل پیدا کردند زیرا او شادابتر به نظر میرسید و با آرامش عجیبی بحث میکرد در حالی که نیکسون پس از یک عمل جراحی در این مناظره شرکت کرده بود. اصولا ابعاد بصری در حوزه سیاست، قویتر از ابعاد فکری و استدلالی کار میکنند. روشهای تبلیغاتی، استفاده بهینه از نمادها و تأکید بر حساسیتهای مردم، اثرات بیشتری نسبت به پیچیدگی فکری و استدلالی و برنامهای بر داوری رأی دهندگان میگذارد. از این رو، سیاستمدارانی که توانایی تسخیر رسانهها را دارند، میتوانند رأی بیشتری جمع کنند. بی دلیل نیست که یکی از استوانههای نظری و عملی سیاست، روانشناسی است. در روانشناسی کشورهای شرقی، سیاستمدار باید متواضع باشد ولی در فرهنگ غرب، مدیر و سیاستمدار باید کارآمدی خود را به نمایش گذارد و از طریق کلام و رفتار و واکنشهای غیرکلامی، توانمندیهای خود را در ذهن و قلب مخاطب حک کند.
نتیجه مطالعات مقایسهای در کشورهای مختلف معرف این واقعیت است که غلظتی از هنرپیشگی (البته به همراه عوامل دیگر) برای موفقیت در انتخابات ضروری است. شاید اگر امروز دوگل یا چرچیل یا ماهاتیر محمد بخواهند نامزد سمت سیاسی شوند، با توجه به روشهای غیررسانهای که بدان عادت کرده بودند، نتوانند رأی پیروزی به دست آورند. در نهایت، متخصصین زیبایی، روانشناسی و ارتباطات نقش مهمتری در پیروزی نامزدها نسبت به اقتصاددانان و استراتژیستهای سیاسی پیدا کردهاند.
4) خواستههای رأیدهندگان، کوتاهمدت است. با توجه به رشد جمعیت و افزایش مسئولیتهای فردی و رقابت در صحنه زندگی اجتماعی و حرفهای، اکثر رأیدهندگان در پی نامزدهایی هستند که بتوانند نیازهای کوتاهمدت رفاهی و اجتماعی آنها را برآورده کنند. زندگی جدید و دیجیتالی باعث افزایش خواستههای مقطعی شده است. انسانها حوصله ندارند ده یا بیست سال صبر کنند تا موردی به تحقق برسد. برای اکثریت جوامع، نگرش درازمدت به زندگی، اهمیت خود را از دست داده است. هرچند این مسئله از کشور به کشور فرق میکند ولی حداقل در فضاهای شهری و حرفهای همه کشورها صدق میکند. سیاستمداران بزرگ گذشته در پی جهتدهیهای کلان، ائتلافهای استراتژیک، تغییر ساختارها و شکلدهی به افکار نوین بودند. امروز در همه کشورها، نظام تصمیمگیری به شدت چندوجهی شده و حالت اختاپوسی پیدا کرده است. نقش رسانهها، افکار عمومی، گروههای فشار و منافع متضاد جریانهای مختلف کلاف سردرگمی در نظام تصمیمگیری کشورها ایجاد کرده است. سیاستمداران باید دائما در داد و ستد سیاسی باشند تا بتوانند مشکلی را حل کنند و مسائل کشور خود را سامان بخشند.
جهان پیچیده امروز، فرصت کارهای بزرگ را از سیاستمداران گرفته است. به ندرت سیاستمداری بتواند ساختارها را جابهجا کند یا روح جدیدی در ساختارهای موجود بدمد. برای راضی کردن رأیدهندگان و جلب اعتماد آنان در رأی مجدد به سیاستمداران، نگاه کوتاهمدت به پدیدهها افزایش پیدا کرده است. با این تغییرات اجتماعی و سیاسی، کارچاقکنان جای سیاستمداران باتدبیر و اندیشه، سیر، باوقار و باشخصیت را در سراسر جهان گرفتهاند. کافی است نوع برخورد گورباچف با منتقدین خود را با روش پوتین مقایسه کنیم.
در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در دهههای 70 و 80 میلادی، درجه مدنیت به مراتب بالاتر از سالهای بعد است. بنابراین، طیف خواستههای کوتاهمدت رأیدهندگان و کنترل و حفظ وضع موجود به جای مدیریت کلان، سطح سیاستمداران را تنزل بخشیده است.
جمعبندی:
در عصر جهانی شدن، مدیریت سیاسی صرفا به توانایی افرادی محصور میشود که ظرفیت تسهیل کردن و تسریع کردن را داشته باشند. عصر نزاعهای سیاسی ـ فلسفی به پایان رسیده است. شهروندان علاقهمند شدهاند که قبوض برق، آب و تلفن خود را از طریق اینترنت پرداخت کنند و در کیف پول خود به جای پول نقد، دهها کارت اعتباری حمل کنند. رأیدهندگان میخواهند هر خبر را در ده ثانیه بشنوند. زندگی مکانیکی و دیجیتال، فرصت فکر کردن و مقایسه کردن را کاهش داده است. انسانها به شدت به آرامش و حتی تنهایی نیاز پیدا کردهاند.
یکی از ماندگارترین سخنان در دهههای اخیر، سخنان «مارگارت تاچر» است که پس از انتخاب به نخستوزیری در پاسخ به این پرسش که هدف شما در دوران نخستوزیری چه خواهد بود، گفت: قصد من این است که الترناتیوهای شهروندان انگلستان را افزایش دهم و فرصتهای شغلی، تنوع بانکها، شرکتهای بیمه، پارکها، کالاها و حتی زمینههای رشد روحی و معنوی شخصی را گسترش دهم. هرچند چه در کشورهای در حال توسعه و چه در کشورهای صنعتی، سطح و کیفیت سیاستمداران رو به افول است، اما یک تفاوت اساسی میان این دو گروه از کشورها وجود دارد: سیاستمداران نازل در جهان سوم با خود تیمهای مدیریتی نازل نیز به همراه میآورند، اما سارکوزی فرانسه و مرکل آلمان، توانمندترین سیاستمداران و مدیران و مشاوران را به کار گماشتهاند. اگر مقتضیات سیاست ایجاب میکند که سیاستمدار اصلی این کشورها بیشتر تئاتر بازی کنند، اما زیرمجموعه عظیمی سرگرم حل و فصل مسائل و مشکلات است. در نتیجه، سیاست در جهان امروز، کاری تخصصی و در عین حال گروهی شده است.
دن شائویینگ، دوگل، ماهاتیر محمد و گورباچف، تضادهای فلسفی کشورهای خود را سامان بخشیدند. آنها سیاستمداران تنومندی بودند که چشمانداز را نه تنها تعریف، بلکه تسطیح کردند. سیاستمداری در عصر جدید، حکم نرمافزاری را پیدا کرده است. در گذشته، حیات معقول، هم نیاز به جاذبه داشت و هم محتاج دافعه بود. امروز، همه چیز جاذبه شده است و آنها و سیستمهایی که ظرفیت انتقال از غریزه به عقلانیت را پیدا کردهاند متوجهاند که حتی برای طرح و اجرای دافعه، باید در ظرفها و مدارهای جاذبه فعال شد. هنر سیاست امروز این است که در میدانهای جاذبه، با رقبا و منتقدین صلح کرد. دافعه، هنر نمیخواهد زیرا عین غریزه است. «فرانسوا میتران» از سه رئیسجمهور فرانسه یعنی دوگل، پمییدو و ژیسکاردستن شکست خورد تا شکست دادن را آموخت. او به مدت سی سال ظرافتهای جاذبه را تمرین کرد.
در سیاست جهان امروز، دیگر نیازی به گاندیها و ماندلاها نیست. مسیر زندگی بشریت مشخص شده است. سیاستمداران متوسط و زیر متوسط، مشکلات و بحرانها را مدیریت میکنند. غولهای فکری و سیاسی دیگر مانند گذشته، زمین برای بازی کردن ندارند. سیاستمداری افول کرده است اما چرخه تاریخ نیازمند تراکم مجدد بحران است تا بار دیگر همه به سراغ سیاستمدارانی فراتر از قد و قامت زمان خود بروند.
آقای دکتر محمود سریعالقلم استاد دانشگاه شهید بهشتی می باشد
[ دوشنبه 86/2/31 ] [ 9:20 صبح ] [ مجتبی نصیری ]