دلم برای برف تنگ شده
دلم برای برف بازی تنگ شده
برای شستن صورت هم بازی
برای فرار از دست رفقا که میخواستن بشورنت
برای نگاه پدرام که به اشتباها گوله برفی تو سرش خورده بود (معلم دبیرستانمون)ا
برای آدم برفی تو کوچه که صبح رفتگر خرابش میکرد
برای گوله برفی زدن به رهگذرا از پشت سر , که گاهی دعوامون میکردن و گاهی به گرمی می خندیدن
دلم برای خودم تنگ شده...
دلم برای دوستانم تنگ شده
امیدوارم دلهایمان مثل برف سفید و بی ریا باشد
امیدوارم که قدر همدیگر را بدانیم و به همدیگر مهر بورزیم
امروز وقتی برف را دیدم آنقدر خوشحال شدم که میخواستم به همه منتقل کنم
با آرزوی بهترینها برای شما دوستان
[ چهارشنبه 86/10/12 ] [ 8:54 صبح ] [ مجتبی نصیری ]