هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

با کاروان نیزه
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید

باران شوید و با همه تن گریه سر کنید

فرصت دهید گریه کند بی‌صدا، فرات

با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات

گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا

باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات

با چشمشم فرات در ره او اشک بود و اشک

زان گونه اشک‌ها که مرا هست با فرات

حالی به داغ تازه‌ی خود گریه می‌کنی

تا می‌رسی به مرقد عباس، یا فرات!

از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود

هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات                          برایم دعا کنید


[ چهارشنبه 86/10/26 ] [ 8:31 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら