بنام خالق هستی
عجب عمرها تموم شد به دور از هم حروم شد
چه خاطرات شیرینی چه رفت و ناتموم شد
وای که عمرها چه زود میگذرد فکر میکنم دیگه پیر شدم نزدیک 30 سالمه چه خاطرات خوب و بدی داشتم هر چه بود گذشت تموم شد ایام کودکی نوجوانی جوانی رفت و به گذشته ام فکر می کنم با خودم میگویم توی این 30 سال چکار کردم چی شدم برای خدا چقدر کار کردم ولی ....
همش دنیا همش لذات دنیوی همش بازی و همش بی توجهی و غافلی
حاصل عمرم به نادانی گذشت *هر چه از آن باقی ماند آن هم گذشت
چقدر خواستم که تغییر کنم ولی باز کم همت شدم و خودم را تغییر ندادم چقدر سست و سهل انگارم
همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند
سال جدید هم داره میاید از یک جهت بهار و عید را خیلی دوست دارم ولی از جهت دیگر وقتی به آن فکر میکنم خودم را مبینیم که چقدر بهار آمد و من هنوز اندر خم یک کوچه ام.
صحبت از بهار شد میدونی چی میخواهم بگم
بهار آمد بهار ما نیامد گل آمد گلعذار ما نیامد
از خداوند میخواهم مرا کمک کند و در مسیر مستقیم هدایت نماید. و از شما دوستان گلم میخواهم که در تمام مراحل زندگی خدا را فراموش نکنید که اگر او بخواهد خیری به شما دهد خواهد داد و اگر ضرری بخواهد آن هم خواهد داد و هیچ کس نمیتواند با او مقابله کند.
برایم دعا کنید
[ چهارشنبه 86/12/22 ] [ 8:33 صبح ] [ مجتبی نصیری ]