با سلام خدمت همه دوستان گلم
از همه کسانی که برایم پیام گذاشتند و بهم بخاطر انتخاب شدن وبلاگم تبریک گفتند، صمیمانه تشکر میکنم این پیشنهادات و انتقادات و نظرات شما عزیزان است که وبلاگم را منتخب کردند و امیدوارم که وبلاگم برای شما عزیزان مفید و قابل استفاده باشد.
دیروز به اتفاق خانواده ام به روستای سر سبز وشنوه رفتیم، روستایی در 60 کیلومتری قم که بسیار خوش آب و هوا و محصولات آن گردو و فندوق و بادام و ... می باشد. پیرزنی در این روستا در همسایگی ما زندگی می کند که نامش خام سیده سادات حسینی است و پیریزنی باتقوا و مهربان و با خدایی است داستانی برایمان گفت که بسیار مرا تحت تأثیر قرار داد او گفت که بیماری دیابت دارد و باید هر روز انسولین ترزیق کند بنابراین هر یکی دو ماه باید به قم می امد و برای تهیه سرنگ و آمپول اقدام میکرد. او گفت روزی برای تهیه سرنگ به قم آمده بودم و داشتم به طرف داروخانه می رفتم که ماشینی در جلوی من ایستاد و زنی پوشیه بسته به طرف من آمد و گفت شما خانم حسینی هستید گفتم بلی گفت حالت چطوره گفتم: الحمدلله خوبم بعد آن زن پلاستیک مشکی را به من داد و گفت اینها مال توست دیگر برای تهیه سرنگ احتیاجی نیست به قم بیایی برو و از اینها استفاده کن. من آنها را گرفتم و داشتم به درون آن پلاستیک نگاه میکردم و تا خواستم یکبار دیگر به آن زن نگاه کنم دیگر اثری از او نبود.
با خودم گفتم که او کی بود و از کجا آمده بود و از کجا میدانست که من انسولین ترزیق میکنم در این احوالات بودم که یکدفعه متوجه شدم که نکنه این زن مادرم حضرت فاطمه الزهرا س باشد. بسیار غمگین شدم که چرا زود متوجه نشدم خیلی گریه کردم و حال بس عجیب داشتم. گذشت و به روستا آمدم
الان مدت 4 سال از آن روز میگذرد درون آن پلاستیک 40 تا سرنگ مخصوص ترزیق انسولین بود و تا حالا آن 40 تا سرنگ تمام نشده و من روزی یکبار انسولین ترزیق میکنم و تا حالا هنوز هم برای تهیه سرنگ اقدامی نکرده ام و مطمئن هستم که این بخاطر کرامت آن بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا س می باشد.
بله دوستانم هر کس به اهل بیت ع محبت و معرفت داشته باشد و باتقوا و با خدا باشد از کرامت اهل بیت ع بی نصیب نخواهد بود امیدوارم اعمال همه ما مورد قبول خداوند متعال و اهل بیت ع قرار بگیرد.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا میشود که گوشه چشمی به ما کنند
برایم دعا کنید
[ شنبه 86/12/25 ] [ 11:51 صبح ] [ مجتبی نصیری ]