نه هنوزش کار به انجام است اما آنگونه میرود که
قزل ماهی به امیدی در موجکوب آب به بالا تا به آن هنگام
که در رسد
و دست بر زلف دریا کشدکه به تبسمی او را به انتظار نشسته
است
چراغ را روشن کن و ستاره ها را بنگربر پیشانی این سحر
که به اقبالی خوش نام تو را زمزمه می کنند
با من بگو
که تو را به سرخی سیب سوگند داده است ؟
که چنین شتابان میروی خیالت میرسد ندیدم که در خم آن
رودقزل دخترکی شوخ
دست تو را گرفت تا بر پاره سنگی نلغزی و تو چنان قلبت
لرزید
که آب نیز و سنگریزه های کف رود با او به لرزه افتادند
دستت را در شیرینی آن رود گرفت تا در شوری دریا با او بمانی
چرا که عشق در رودخانه زاده میشود
در دریا پا میگیرد
و بر ساحل سر بر شانه خواب میگذارد
و تو را به رویایی فراموش نشدنی می کشاند
قزل ماهی کوچک من
قزل ماهی کوچک من
[ سه شنبه 88/5/6 ] [ 2:1 عصر ] [ مجتبی نصیری ]