گمشدهاى به نام هویت
حتماً شنیدهاید که مىگویند زمانه عوض شده! قطعاً منظور از این حرف،
آدمها و فکر و ایدههاى آنهاست که گاه با تغییر و تحولى شگرف، موجبات
حیرت و یا تأسف دیگران را فراهم مىکنند. به طور مثال در همین ماه مبارک
رمضان که مهمان خدا هستیم گاه دیدن برخى صحنهها برایمان بسیار تعجبآور
مىشود. مصداق این حرف، اتفاقى بود که برایم افتاد.
وارد جمعى شدم که
چند دختر جوان به اصطلاح امروزى در آنجا حضور داشتند، برخلاف خیلىها که
چندان حس و حالى براى حرف زدن نداشتند، پرشور و انرژى از هر درى مىگفتند
و به نحوى فک مىزدند که یکى از آنها رو به بقیه کرد و گفت: «بچهها ما که
از گرسنگى مردیم، برویم یک چیزى بزنیم تو رگ.» کناردستى او با روزنامهاى
که لوله شده بود محکم کوبید بر سر او و گفت: «مگر روزه نیستى؟ حتماً از
قبل واکسن آن را زدهاى؟» و او بلافاصله پاسخ داد: «نه، قرصش را خوردهام!»
نمىدانم چرا بعد از گفتن این حرفها، نگاهى به جمع حاضر انداختند. شاید
تصور مىکردند مکالمهاى که بینشان رد و بدل شده، براى حاضران بسیار جالب
بوده، اما عکسالعمل حاضران چنین چیزى را نمىرساند. با اینکه مىدانستم
به قول خودمان جوّ آنها را گرفته بود، اما دلم برایشان سوخت.
از نظر من و شاید خیلىهاى دیگر، آنها آدمهاى کوتاهفکرى بودند که براى
جلب نظر و یا خنداندن دیگران، از دین و اعتقاداتشان مایه مىگذاشتند. هر
چند شاد کردن هنرى است بزرگ، اما باید دید این هنر به چه قیمتى حاصل
مىشود؟
اگر امروزى بودن این است، کاش زمان از حرکت مىایستاد و یا به عقب
برمىگشت به همان زمانى که اگر قصور یا گناهى از ما سر مىزد، با هزار
دلیل سعى در کتمان و پوشاندن آن داشتیم؛ چرا که مىدانستیم مطرح کردن گناه
و بزرگ جلوه دادن آن، از انجام خود عمل، بسى زشتتر و زنندهتر مىباشد که
چه بسا به از بین رفتن قبح گناه در سطح جامعه و رواج آن منجر مىشود. پس
چگونه است که برخى ایدهها و ارزشهاى عصر دیروز را خواسته یا ناخواسته به
بازى گرفتهایم؟ آیا جوانى مىتواند تمام قصور و گناهانمان را توجیه کند؟
یا عصر دیروز نسل جوانى را همانند ما با همین آرزوها، هیجانات و آرمانها
در خود جاى نداده بود؟ شاید بهتر باشد اینگونه بیندیشیم که آنچه به عنوان
ایمان و مذهب ریشه در وجودمان دوانیده، نوعى میراث گرانبهاست که از
گذشتگان براى ما به ارث رسیده. پس باید آن را براى نسل فردا به ارمغان
ببریم تا سعادتشان را تضمین کرده باشیم.
آدمها و فکر و ایدههاى آنهاست که گاه با تغییر و تحولى شگرف، موجبات
حیرت و یا تأسف دیگران را فراهم مىکنند. به طور مثال در همین ماه مبارک
رمضان که مهمان خدا هستیم گاه دیدن برخى صحنهها برایمان بسیار تعجبآور
مىشود. مصداق این حرف، اتفاقى بود که برایم افتاد.
وارد جمعى شدم که
چند دختر جوان به اصطلاح امروزى در آنجا حضور داشتند، برخلاف خیلىها که
چندان حس و حالى براى حرف زدن نداشتند، پرشور و انرژى از هر درى مىگفتند
و به نحوى فک مىزدند که یکى از آنها رو به بقیه کرد و گفت: «بچهها ما که
از گرسنگى مردیم، برویم یک چیزى بزنیم تو رگ.» کناردستى او با روزنامهاى
که لوله شده بود محکم کوبید بر سر او و گفت: «مگر روزه نیستى؟ حتماً از
قبل واکسن آن را زدهاى؟» و او بلافاصله پاسخ داد: «نه، قرصش را خوردهام!»
نمىدانم چرا بعد از گفتن این حرفها، نگاهى به جمع حاضر انداختند. شاید
تصور مىکردند مکالمهاى که بینشان رد و بدل شده، براى حاضران بسیار جالب
بوده، اما عکسالعمل حاضران چنین چیزى را نمىرساند. با اینکه مىدانستم
به قول خودمان جوّ آنها را گرفته بود، اما دلم برایشان سوخت.
از نظر من و شاید خیلىهاى دیگر، آنها آدمهاى کوتاهفکرى بودند که براى
جلب نظر و یا خنداندن دیگران، از دین و اعتقاداتشان مایه مىگذاشتند. هر
چند شاد کردن هنرى است بزرگ، اما باید دید این هنر به چه قیمتى حاصل
مىشود؟
اگر امروزى بودن این است، کاش زمان از حرکت مىایستاد و یا به عقب
برمىگشت به همان زمانى که اگر قصور یا گناهى از ما سر مىزد، با هزار
دلیل سعى در کتمان و پوشاندن آن داشتیم؛ چرا که مىدانستیم مطرح کردن گناه
و بزرگ جلوه دادن آن، از انجام خود عمل، بسى زشتتر و زنندهتر مىباشد که
چه بسا به از بین رفتن قبح گناه در سطح جامعه و رواج آن منجر مىشود. پس
چگونه است که برخى ایدهها و ارزشهاى عصر دیروز را خواسته یا ناخواسته به
بازى گرفتهایم؟ آیا جوانى مىتواند تمام قصور و گناهانمان را توجیه کند؟
یا عصر دیروز نسل جوانى را همانند ما با همین آرزوها، هیجانات و آرمانها
در خود جاى نداده بود؟ شاید بهتر باشد اینگونه بیندیشیم که آنچه به عنوان
ایمان و مذهب ریشه در وجودمان دوانیده، نوعى میراث گرانبهاست که از
گذشتگان براى ما به ارث رسیده. پس باید آن را براى نسل فردا به ارمغان
ببریم تا سعادتشان را تضمین کرده باشیم.
[ دوشنبه 88/10/28 ] [ 8:52 صبح ] [ مجتبی نصیری ]