خدایا: تو خود می دانی که چه سخت است اگرکه ماهی کوچک
اسیرآب دریا ی بیکران باشد.
خدایا: تو خود می دانی برای من که همیشه دلم می خواسته
با تو زندگی کنم این سیر تکراری روزگار که نا خواسته مرا به کام خود می
برد چه قدر ملال آور
وخسته کننده است
خدایا: آخر چگونه می توان شکوه تو را در زیبایی گل
بجوییم درحالی که این تکرار همیشگی اشتیاق خوب دیدن را از من گرفته است.
چگونه میتوانم حمد و ثنای تو را از زبان چکاوکها بشنوم در حالی این تکرار
اشتیاق خوب شنیدن را از من سلب کرده است
خدایا: می ترسم که اگر به همین منوال پیش رود دیگر شعله
های عشق تو در وجود من هر روز بی فروغ و بی فروغتر شود. تاجایی که دیگر نه
اشتیاقی برای پرواز داشته باشم و نه امیدی به رهایی
پس ای خدای مهربان مرا از این تکرار از این یکنواختی که
همه ی روزهای مرا فرا گرفته است رهایی ده
خدایا: به من اشتیاقی ده تا دوباره چشمانم قادر به دیدن
شگوه تو در زیبایی گل ها باشد. خدایا: به من اشتیاقی ده که دوباره بتوانم
صدای مناجات تو را از زبان چکاوک ها بشنوم.
خدایا: به من عشقی ده که روز به روز به تو نزدیکتر شوم
رهایی ده و توانی ده تا خویشتن را از هر چه بدی است پاک کنم
[ یکشنبه 89/6/14 ] [ 12:15 عصر ] [ مجتبی نصیری ]