بانوی همیشگی تمام غزلهایم
بانوی همیشگی تمام غزلهایم
همینکه تو را می بینم
در پهندشت خیال
بر مرکب احساس می نشینم
و با اشکهایم
گلبوته های ناز عاطفه ات را
آبیاری می کنم
تا بار دیگر
غنچه های عشق
در وجودت بشکفد
و شمیم دلنوازش
مشام جانم را سرمست کند...
باشد که لبخندهای شیرینت
تلخیهای زندگی ام را حلاوت بخشد.
[ سه شنبه 89/8/18 ] [ 8:24 عصر ] [ مجتبی نصیری ]