نخلها آغوش گشوده بودند، شب آرام بود و ماه تماشا مىکرد و دهکده «صریا» که موسى بن جعفر علیهالسلام سنگ بناى آن را گذاشته بود، گامهاى پر طنین زمان را مىشمرد. ستارهها، خیره خیره، چشم به خانهاى گلین با پنجرههاى کوچک دوخته و گوش سپرده بودند تا با نخستین گریه شادىبخش مولودى خجسته، دل شاد شوند و خوشه خوشه، ایمان به پاى او بریزند. رایحه دلنواز ملکوت، خانه را در آغوش فشرد. «على» دیگرى، پاى به دنیا گذاشت و «محمد»ى دیگر، او را در آغوش گرفت. آن شب، نیمه ذیحجه سال 212هـ . ق بود
السلام علیک یا علىالنّقى
با دلى از آینه و تنپوشى از نسیمِ علم و عرفان و آتشفشانى به لب، بر اهل زمین خوش آمدى.
اى امام هدایت و روشنى! میلاد تو، جادهها را بىطاقت مىکند تا با همه رگهایشان، نبض قدمهاى تو را انتظار بکشند. تو سر مىرسى، تا قلبها در سایهسار بلند نام تو آرام گیرند.
اى بهشت سامرا! چه خوش است آرامشِ ماندن زیر چتر ولایت تو، در صبحى که چون آفتاب سپیده دم، برآیى!
[ یکشنبه 89/8/30 ] [ 1:26 عصر ] [ مجتبی نصیری ]