میخواهم با تو باشم
دریا را گفتم: میخواهم با تو باشم .از تو باشم.
گفت:خواستن کافی نیست.
گفتم:بیاموز.
گفت:آموختنی نیست.
گفتم:آیا به تو راهی هست؟
گفت:آری . جاری شو
گفتم:جامدم.
گفت: آب شو !
گفتم:چگونه؟!
گفت:عاشقی ؟
گفتم:آری.
گفت: پس آبی.
گفتم:راکدم.
گفت پس با عشق بیگانه ای ! از من دور شو
دور شدم . موجی زد سهمگین...
صدایم کرد و گفت:اگر آب نیستی . پس خاک باش.
تا با من باشی
تا با تو باشم
تا در تو باشم...
[ شنبه 90/1/27 ] [ 7:11 عصر ] [ مجتبی نصیری ]