سه سالگی اش بر مدار عاشورا میچرخد. اتفاقی که طنین خندههای کودکانهاش را به غارت میبرد.
فرات از چشمانش مهاجرت میکند.
بیپناهیاش، در تمام بیابانها تکثیر میشود.
این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است.
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشمهای کوچک تو خلاصه شده است.
سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیهالسلام رها بودی و پا به پای آبله، زخمهایش را به جستجو. سلام بر کوچکی گامهایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها ماندهات.
سلام بر تو که آتش، کوتاهتر از دامنت نیافت.
تو را خوبتر از شام غریبان، زینب میشناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.
شام غریبان، تو را خوب میشناسد؛ تورا که آنقدر پدر پدر کردی و «ا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی» گفتی تا در روشنای حضور حسین علیهالسلام غوطهور شدی.
امشب، غمگینترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. متاب امشب ای ماه، متاب! متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب! »
ای گل نیلی حسین! ای رقیه! جان ما از غم تو در تب و تاب غصه افتاده و با بدن کبود شدهات، هم دردی میکند و به قلب کوچکت تسلیت میگوید. از ما به رخسار نیلی شده و پاهای آبله بستهات سلام، ای زیبا گل پرپر شدهی باغ حسین! سلام بر غمهای بیانتهایت یا رقیه
[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 1:0 عصر ] [ مجتبی نصیری ]