دلم تنگ است
پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است
نوازش کن مرا با دست های خیس از عشقت
سرم را سخت در بر گیر
که می خواهم ببارم من به دشت شانه هایت
مرا بنگر چنان کز عشق آتش گیرد
این غمهای پنهانم
مرا بنشان چنان که از ماه رویت
چراغانی شود شبهای بیابانم
بیا
بیا بنگر بیا بنشان
بیا آتش بزن درد های بی پناهی را
بیا بر هم بزن رسم جدایی را
بیا کز دوریت جانم بیابان است
بیا بنگر که نام تو
در این شبهای تنهایی
مرا می سوزاند
پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است
[ دوشنبه 90/12/1 ] [ 9:10 صبح ] [ مجتبی نصیری ]