آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما خوانندگان می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شود حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر 120 سال، یک ماه را جشن می گرفتند و در کل ایران، این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم اصلا این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل، دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی، و این، به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.
[ پنج شنبه 90/6/24 ] [ 9:3 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
من ترانه هایم را قاب می کنم...
با سنجاق تنهاییم ؛
به گوشه ای می آویزم ،
تا تو بخوانی...
اگر خواندی ،
فقط لبخند بزن...
لبخند تو ؛
هر لحظه اش ? یک عمر سرزندگیست...
تو فقط بخند...
برای من ،
ایـن تمــام زنــدگیــست...
[ یکشنبه 90/6/20 ] [ 8:27 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
از بقیع چه می توان گفت؟!
شاید هیچ!
ولی نه از برای آنکه کلامی نیست!
نه!
این بُغض است ، که مجالی برای کلام ، باقی نگذاشته!
بُغضی برای غربت اسلام ، که سید شهیدان اهل قلم زیبا فرمود :
« حکایت بقیع، حکایت غربت است، غربت اسلام
و با که باید این راز را باز گفت
که اسلام در مدینه النبی از همه جا غریبتر است. »
پس به انتظار می نشینیم!
برای فرصتی که مدینه النبی(ص) را نه فقط!
بلکه ، تمام جهان را از لوث وجود خائنین پاک سازیم!
چرا که این وعده الهی است!
هشتم شوال سالروز تخریب حرم ائمه بقیع (ع) بر همه شیعیان جهان تسلیت باد
[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 8:21 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد ...
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری
در حالـی کـه زنــده ای ...
[ سه شنبه 90/6/15 ] [ 8:21 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت:
وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار.
[ دوشنبه 90/6/14 ] [ 8:49 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
تکاپوی یک انسان برای کمک به انسان دیگر جدای از اینکه لذت غیر قابل وصفی برای وی خواهد داشت از طرفی پایههای عاطفی و انسانی جامعه را تقویت کرده و اجتماعی لبریز از محبت و هم دوستی به وجود میآورد
خداوند می فرماید: لَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ / آنان که به غیب ایمان میآورند و نماز میگزارند، و از آنچه روزیشان، دادهایم انفاق میکنند.
پس دوستان عزیز برای همدلی و کمک با هموطنان نیازمند خودتان و همچنین مردمان سومالی بشتابید.
[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 12:36 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
کنفسیوس پاسخ داد:"نه دقیقا" همین توصیه را کردم،عشق و شادی دو روی یک سکه و جدایی نا پذیرند.شادی واقعی در گرو عشق ورزیدن است.آنان که گمان می کنند عشق با درد و رنج همراه است،با سکه تقلبی روبه رو شده اند
[ شنبه 90/6/5 ] [ 12:4 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن . کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست . اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد . تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت . و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند . باور کن که با او هرگز تنها نیستی. فقط کافیست عاشقانه به آسمان نگاه کنی.
[ چهارشنبه 90/5/19 ] [ 10:19 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
تو ای جـان دل مـن ، هسـتـی مـن تو ای در شـام غم ها مستـی من
تو ای بنشـسـته با حـور در وجودم تو ای امیـد و عـشـق و تار و پـودم
تو در چشم منی هر جا که هستم تو را هرجا که هستی می پرستم
دل درد آشــــنـا را در تـو دیــدم تـو می دانـی خــدا را در تـو دیـدم
نمی دانم که بی تو چیـستم من اگـر روزی نبـاشـی نیـسـتـم من
در ایـن سـیـنـه دلـی دیـوانـه دارم چه گـویـم دشمنـی در خـانه دارم
حسـد با خـون بـود نقـش وجـودش هـمین از سر بسـوزی تار و پودش
اگـر آسـوده هم ماند که دل نیسـت
دل است این نازنینم سنگ و گل نیست
[ پنج شنبه 90/5/13 ] [ 9:25 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
- دورباش از کسی که:
گفتگویش تو را گرفته میکند...
فقط وقتی شادش میکنی، شادت میکند...
اگر زیانی از تو به او برسد، مقابله به مثل میکند...
هرگاه از تو جدا شود، نگران شوی که نکند پشت سرت بدگویی کند...
هرگاه او را از کاری که میخواهد بکند، بازداری؛ بیدرنگ، به تو تهمت بزند و متهمت کند...
هرگاه با او سازگاری کنی و موفقیتهایت را بگویی، حسودی کند و آسیب بزند...
هرگاه با او فقط ناسازگاری کنی، دشمنی کند...
عُرضه جبران خوبی دیگران به خودش را ندارد...
درباره کسی که به او زور بگوید، زیادهروی کند...
همنشین چنین آدمی، پاداش الهی دارد اما خودش دچار عذاب خواهد شد...
زبانش سطح پایین فکرش را نشان دهد...
دلش نگهدار سخنش نباشد و اسرار را زود افشا کند...
علم را بیاموزد چون از مجادله لذت میبرد...
درباره دین، تحقیق کند چون علاقهمند خودنمایی است...
... و شتابان به سوی دنیا رود و خداترسی را کنار بگذارد.
میزانالحِکمَه، جلد6، صفحه 198، حدیث 10409(به نقل از بِحارُالاَنوار مرحوم مجلسی).
[ شنبه 90/5/8 ] [ 10:35 صبح ] [ مجتبی نصیری ]