سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

با تو

باتو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو، دریا با من مهربانی می کند
باتو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
باتو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو، من با بهار می رویم
باتو، من در هر شکوفه می شکفم
باتو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم
باتو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو، من با بهار می میرم
بی تو، من در عطر یاس ها می گریم
بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم
اثری از دکتر علی شریعتی



[ پنج شنبه 90/4/30 ] [ 11:25 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

رسیدن به شادی

شادی ضرورتی است که به زندگی معنا می دهد. شادی عاملی است برای نشاط روحی و سلامتی و افزایش توانایی. شادی برای یک انسان سالم یک قاعده است. در پرتو شادی است که انسان می تواند خویش را بسازد، قله های سلوک را چالاکانه بپیماید و در اجتماع نقش سازنده ای داشته باشد

راههای رسیدن به شادی

بر احساسات منفی خود غلبه کنید

پله، پله تا شادی

اگر به راستی می خواهید از لحظات زندگی خود لذت برده و شاد باشید باید با تمام افکار و احساسات منفی خود مبارزه کنید.تمام آن ها را روی کاغذی بنویسید و برای از بین بردن آن ها از هیچ تلاشی دریغ نورزید.اگر به تنهایی نمی توانید از شر آن ها خلاص شوید کتاب هایی با موضوعات مشابه بخوانید و یا از افراد متخصص در این زمینه مدد بجویید.وقتی شما بتوانید بر احساسات منفی خود غلبه کنید به طور ناخودآگاه جای شادی در درون شما باز می شود.مطمئن باشید با این عمل اولین گام را برای رسیدن به شادی برداشته اید.

 

  به اندازه کافی خواب و استراحت داشته باشید

ما تبدیل به شهروندان یک ملت محروم از خواب شده‌ایم. یک چرت روزانه داشته باشید یا ساعت 8 شب به تخت‌خواب‌تان بروید. یک شب با یک کتاب خوب – به شرط آن‌که چراغ را یک ساعت بعد خاموش کنید- می‌تواند آثار بهتر و بیشتری روی عادت‌های شما و دیدگاه شما درباره زندگی داشته باشد.

خواب چشمه ای پر برکت برای رفع خستگی و استراحت جهت تجدید قوا و کسب انرژی می باشد . در قرآن نیز به ارزش آن اشاره شده است : اوست    که ... خواب را مایه ی آرامش قرار داد . در روایات هم داریم که خواب سبب تسلط قوای ذهنی و استواری و قوت بدن است .

تغذیه سالم

تغذیه ی سالم و کامل ( شامل پروتئین ها به اندازه ی کافی ، کربو هیدرات های مهم حیاتی و عناصر شیمیایی حیاتی ،‌مواد معدنی و فیبر دار ، چربی کم ) نه تنها اندام و وضع جسمانی را بهبود می بخشد ،‌بلکه تأثیرات مثبتی بر زندگی می گذارد .

 به روابط صمیمی اولویت بدهید

 گاهی بگویید نه

کارهایی را که ضروری نیستند و از انجام آنها لذت نمی برید،کنار بگذارید; مثلا اگر برای انجام امور خیریه، به اندازه کافی کسانی هستند که آن را انجام دهند و شما با به عهده گرفتن این کار دچار استرس می شوید، کار را بر عهده دیگران بگذارید.



[ پنج شنبه 90/4/30 ] [ 11:19 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

دلتنگی

دلم برای کسی تنگ است که افتاب صداقت را به میهمانی گل های باغ می اورد.

و گیسوان بلندش را به ابها می دادو دستهای سپیدش را به باد می بخشید

دلم برای کسی تنگ است که همچون کودک معصومی دلش برای دلم سوخت و مهربانی نثار من می کرد

و عشق را به من آموخت و هرگز مرا ترک نکرد.

 



[ شنبه 90/4/11 ] [ 9:58 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

رفتن

رفتن
یک اتفاق تازه نیست
در انتهای هر بودن ، نبودنی هست
اما نفهمیدم ...
که چرا در پایان هر نبودن ، بودنی نیست‌ ؟!
به سادگی ...
سوالم را نداد پاسخ ، رفت ...
و من مانده ام که چرا
عشق ناب و پاک ، فقط در شعر است ؟!
در دنیای رویاها ، نه دنیای آدمها !!!
شک میکنم
به مجنون
به لیلی شک میکنم
به فرهاد ، به شیرین ...
به افسانه های بی تکرار شک میکنم



[ شنبه 90/4/4 ] [ 7:27 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

حرف من

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته  لب حوض
یک طرف خاطره ها!
                          یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
            حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست



[ پنج شنبه 90/3/12 ] [ 8:25 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

امیدواری

امام صادق (ع): اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛ به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند. (جهادالنفس،ح109)




[ سه شنبه 90/2/20 ] [ 9:58 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

با توام تا آخر

به همیشه سنگ صبورم

درک تنهایی و دلتنگی ام

یک دنیا صبر می خواست و مهر

و تو چه با سخاوت هر دو را در برداشتی


ای معنی سبز تمام کلام ناگفته ام

تو را تا هنگام که نفسی در کنج سینه باشد

با همه وجود و با دستان خالیم

به خاطر خواهم داشت
...

آسمان هم مهربانی نگاهت را وام گرفته
در ترنم باران و نم اشکت چه پاکی نهاده

اما دیدگان این همیشه غصه دار باران چشمان تو را هرگز تاب ندارد

پس با دستانت مهربانی زدودن اشکها را برایم به ضیافت بخوان

تا بگویم با این لبهای ترک خورده از عطش عشق

تو را تا آن هنگام که جانی در بدن باشد

به خاطر خواهم داشت



[ شنبه 90/1/6 ] [ 12:11 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

عشقم

ای عزیز جان من!

من برای مرگ خود یک بهانه می‌خواهم ... یک بهانه پوچ عاشقانه می‌خواهم!

از غمی که می‌دانی با تو بودنم مرگ است و بی تو بودنم هرگز!

گر بهانه این باشد، من بهانه می‌گیرم ...

عاشقانه می‌میرم!

عشقم



[ جمعه 89/11/15 ] [ 9:36 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

لبریز می شوم از تو...

یا لطیف...
 
ادْعُونی‏ أَسْــــتَجِبْ لَکُــــــــــــمْ...
 
من چقدر این جمله عاشقانه ات را دوست دارم ...
 
گفتی مرا بخوان...
به لهجه بنده ای که خدایش را می خواند...
به آواز غریبی که آشنای مهربانی  را صدا می زند...
همچون بی کسی که مهربانی را می خواهد که مرهم همه تنهایی هایش باشد...
به آوای بی پناهی که در پیِ پناهی امن و آرام است...
من خواندمت...
نمی دانم در این تار پود این جمله آسمانی تو چه نهفته است...
که هربار که می خوانمش...
هر بار که زمزمه اش می کنم...
شبیه کسی که نامه ای از عزیز عاشقش به او می رسانند...
آرام می شوم...
قرار می یابم...
 
و چه خوب می دانی که تنها خودت مرهم همه بی قراری ها می شوی...
تنها خودت...
در این خواندنِ من و اجابت شیرین تو ...
جهانی به لطافت  زیباترین قصه عاشقی عالم آفرینش نهفته است...
جهانی به بلندای عشق بی انتهای تو...
حرف به حرفش را با دلم لمس می کنم...
دست نخورده ترین گوشه قلبم ،لبریز شوقی می شود خواستنی و ژرف...
 
 همه واژه ها را زیر و رو میکنم...
چقدر سخت می شود واژه ای پیدا کرد برای شرح عظمت مهربانی های بهشتی ات...
برای این نوازش های رحیمانه ات در اوج بی کسی ها...
برای این نزول های عاشقانه ات در خلوت های بارانی ام...
من می خوانمت و
لبریز می شوم از تو...
 
مهربان عاشق!...
ممنونم...
که قصه لطیفِ بودنِ تو، برای من همیشگی است...



[ شنبه 89/8/29 ] [ 2:20 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

یا لطیف

یا لطیف..
هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم ((لطیف)) تو را دوست تر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم .
خوب یادم هست از بهشت که آمدم ، تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم .
بس که لطیف بودم ، توی مشت دنیا جا نمی شدم . اما زمین تیره بود . کدر بود ، سفت بود و سخت.
دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش آغشته شد .
و من هر روز قطره قطره تیره تر شدم و ذره ذره سخت تر.
من سنگ شدم و سد و دیوار .
دیگر نور از من نمی گذرد ، دیگر آب از من عبور نمی کند ، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد.
حالا تنها یادگاری ام از بهشت و از لطافتش ، چند قطره اشک است که گوشه ی دلم پنهانش کرده ام ، گریه نمی کنم تا تمام نشود ، می ترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ ریزه ببارد.
یا لطیف ! این رسم دنیاست که اشک ، سنگ ریزه شود و روح ، سنگ و صخره ؟
این رسم دنیاست که شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه شود؟
وقتی تیره ایم ، وقتی سراپا کدریم به چشم می آییم و دیده می شویم ، اما لطافت هر چیز
که از حد بگذرد ، ناپدید می شود.
یا لطیف ! کاشکی دوباره ، تنها مشتی از لطافتت را به من می بخشیدی تا من می چکیدم و می وزیدم و ناپدید می شدم ، مثل هوا که ناپدید است ، مثل خودت که ناپیدایی ...
یا لطیف ! مشتی ، تنها مشتی از لطافتت را به من ببخش

(نوشته دلدارم آوا)



[ سه شنبه 89/6/16 ] [ 9:21 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら