به جشن و پایکوبی نشسته است هفت آسمان، لحظه روشن ورود ماه بنیهاشم را.
فرشتگان، پیوسته در طوافند، گاهواره ادب را!
تو پلک گشودی و سرگردانی آبهای جهان، تمام شد.
تو پلک گشودی و کربلا نفس راحتی کشید ، تو پلک گشودی و علقمه بیتاب شد.
تو پلک گشودی و افسانه «فرات و ساقی تشنه لب» به حقیقت پیوست.
آه ای نو رسیده! از همین آغاز، تو مرد به دنیا آمدهاى. کودک نیستی انگار. مهیّا برای سرکوب کردن فتنهها، پا به عالم نهادهای و علی در رخسار نوظهور تو، خویش را خواهد دید و دستهایت را شایسته عرصههای ستیز و نبرد خواهد یافت.
کافی است رقیه به سمت تو تنها چشم بدوزد تا بدانی که دیگر تاب تشنگی ندارد. آنگاه زمین و زمان را به هم بدوزی تا چشمه چشمه رود از زیر پای او جاری شود و سیرابش کند. سکینه تنها اگر در دلش نام تو را ببرد، هر کجا که باشى، به سوی او پر میکشی تا حاجتش را برآورى. در این میانه، زینب که جای خود دارد. زینب که تمام عشق توست و تمام عشقش تویی.
آه، عموی آبهای دنیا! دهان خشکت را بر لبان اقیانوسها بگذار، تا سیرابشان کنی از آنچه نتوانستی به سه سالههایی چشم به راه، بنوشانی. آبها زمانی طراوت گرفتند که تو یک مشت آب را از آستانه لبانت پائین آورده، بر زمین ریختی. بعد از این، هرکه مشتی آب بر میدارد، بوی دستان تو سیرابش میکند.
به راستی عَلَمت را بر کدامین قله به اهتزاز درآوردی که بعد از سالها، هنوز تمام کوههای عالم به این بیرق همیشه سرخ، سوگند میخورند؟
تو سرخترین ترانه انتظار رهایی هستی. تو چونان شمشیر آختهای بودی بر فرق خفتگان ستم.
همّت تو، پای پایمردی را بلندتر کرد و مشک آبی که بر دوش کشیدی، عطش مردمان را برای ساحت خورشیدیات افزون ساخت. ولادتت خجسته باد.
امام سجاد علیه السلام نیز درباره آن بزرگوار چنین می فرماید :
" عباس نزد خداوند از مقام و منزلتی برخوردار است که در روز قیامت همه شهدا به آن غبطه خواهند خورد."
[ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 8:11 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
این شبها، مدینه فرشتهباران است و هوا بوی بشارتی سبز و سرخ میدهد؛ زمین، شانههایش را برای قدوم آسمانی فرزند خورشید، تکانده است و یحیی ابن زکریا، از پس ِ پردههای غبارآلود تاریخ، دوباره متولد خواهد شد.
زمین، تندتند نفس میزند و صدای گامهای روشنی از دور میآید؛ از سمتِ افق. آب، چند چنگ بر گلو دارد و سخت احساسِ تشنگی میکند.
فرشتهها، لحظهای لبخند میزنند و لحظهای بغض میکنند.
«سلام بر تو روزی که متولد شدی و روزی که از دنیا رخت بستی و روزی که (دوباره) زنده مبعوث میشوی».
سلام بر تو که گلویت، بوسهگاه پیامبر بود. ای خلاصه فاطمه و علی! بر ما بتاب که در تیرگی خاک، بیآفتاب یاد تو، پامال عبور روزهاییم و تنها عشق است که میتواند در تعریف تو، قد راست کند. امروز، خانه محقر علی، در آفتاب جمال تو، به مرکزیّت عالم، شناخته خواهد شد و نورِ سرگردانِ حسین که سالها پیش از خلقت آدم در افلاک غوطه میخورد، در قاب جسم خویش، حلول خواهد کرد.
بیا ای همبازی جبرئیل و پیمبر، که عشق تو، هول قیامت و سکرات مرگ را بر ما آسان میکند.
هیچ سجادهای باز نشد که نام تو را رمز عبور خود نکرد، یا حسین
مگر نه با ولادت تو، عشق متولد شد، رشادت رشد کرد، شهامت رنگ گرفت، ایثار معنا؛ شهادت، قداست؛ و خون، آبرو گرفت؟مگر نه با ولادت تو، زلال ترین تقوا از چشمه سار وجود جوشید؟ مگر نه با ولادت تو "موج"، موجودیت یافت؟مگر نه این که " نسیم" با تولد تو متولد شد و مگر نه " صاعقه" اولین نگاه تو در گهواره بود و مگر نه "عشق" در کلاس تو، درس می خواند و مگر نه " ایثار" به تو مقروض شد و مگر نه " آفرینش" از روح تو جان گرفت؟پس چرا ما خبر " ولادت" تو را هم که می شنویم، بغض گلویمان را می فشرد؟
پس چرا ما در روز ولادت تو نیز اشک، پهنای صورتمان را فرا می گیرد؟...
«در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفتوگوی تو خیزم به جستوجوی تو باشم»
[ دوشنبه 90/4/13 ] [ 8:52 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
شهادت هفتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت امام موسی بن جعفر (ع) بر شما دوستان عزیز تسلیت باد
می گویم یا بابَ الحوائج !
و تنها نگاه می ماند و قطره قطره اشکهای بی صدا!
تنها نگاه می ماند و قطعه قطعه سخنی بر گلو خشکیده: السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون...
... و یک باره، آتشفشان دل می آشوبد و گریه، سراسر گونه هایم را به مرثیه می خواند:
و ظُلَمِ الْمَطَامیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ...
آه! چه تلخ است، نگاه آزادی را زندانی کردن! چه زشت است آسمان را به زندانبان سپردن!
آه، که ناگوار است؛ اهریمن بر سریر و سلیمان در تاریکنای تنهایی ها!
چه جانگداز است، غروبی که سعی کند خورشید را به لحظه های فراموشی بسپارد
می گویم: یا بابَ الحوایج!
و در قنوتم، کهکشانی از نیاز، نقش می بندد؛ انگار تمام دردهای بشری، با دعای تو قابل درمانند! آرزوهای بسیاری از دلم می گذرد، امّا تمام آرزوهایم معطوف به زیارتت می شود، تا بیایم و از نزدیک درد دل کنم و بنالم؛ بنالم از داغ و غصههایی که دارم! بنالم از تنهایی و مثل نی، از جداییها شکایت کنم.
با تو از نیایشهای انتظار بگویم؛ انتظاری که قرنهاست، تمام آرزوهایمان را به خود معطوف کرده است؛ آرزوی ظهور موعود!
آرزوی حضور آن صداقتِ محض بر سریر عدالت! آرزوی سپیده ای بدون فلق و آسمانی بدون ابر!
مولا جان، بابَ الحوائج! دردمندانیم، جویای درمان؛ اینک این تو و کَرَمت!
!
[ دوشنبه 90/4/6 ] [ 8:57 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
وبه ناباوری و غصه من خندیدن
آه ای رفته سفر
که دگر باز نخواهی برگشت
کاش می آمدی و می دیدی
که در این عرصه دنیای بزرگ
چه غم آلوده جدایی هایی ست
و بدانی که....
از دل نرود هر انکه از دیده برفت
[ پنج شنبه 90/4/2 ] [ 9:41 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
گاهی دلم از هرچه آدم است می گیرد
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد
نه به شکل " دوستت دارم "
و یا
نه به شکل " بی تو می میرم " ... !
ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش ...
"فردا روز دیگری ست !"
[ سه شنبه 90/3/10 ] [ 10:33 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »
[ پنج شنبه 90/3/5 ] [ 11:46 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
مستوره آفتاب سرمد، زهراست مقصود خدا ز بعدِ احمد، زهراست
بانوى شریف بانوان دو جهان پروردهی دامان محمّد، زهراست
دروازه های آسمان، گشوده می شود و بارانی شگفت، زمین را فرا می گیرد.
مدینه، لبریز عطر یاس، با چشمانی گشاده تر از هر روز، بیستمین روز جمادی الثانی را دیدار می کند.
دروازه های آسمان گشوده می شود و فرشتگانی بی شمار، هلهله کنان فرود می آیند.
بانوی خردمند حجاز، از هم اکنون، حضور کودکت، آسمانها و زمین را دگرگون ساخته است.
چشمان خدیجه علیهاالسلام ، خیس لبخند می شود و محمد صلی الله علیه و آله ، شادمان و بی قرار، کودک را در آغوش می کشد.
فاطمه علیهاالسلام متولد می شود؛ دختری که مادرِ پدر است و خیر کثیر.
خورشیدی که یازده ستاره دنباله دار را در آسمان امامت، مادری کرد.
مشرکان، پیامبر را ابتر خواندند و خداوند، فاطمه را کوثر نامید؛ اِنّا اعطیناک الکوثر فَصَلِّ لِرَبِّکَ واْنْحَرْ * اِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر.
[ دوشنبه 90/3/2 ] [ 11:41 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
سلام دوستان عزیزم
امیدوارم هر جا که هستید شاد و موفق باشید.
جای شما بسیار خالی در سوریه، دعاگوی شما در کنار مرقد حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) بودم. در اینجا قصد دارم به معرفی اجمالی سوریه و اماکن مذهبی اش بپردازم که راهنمای سفر برای شما دوستان عزیز باشد:
1- اماکن زیارتی سوریه:
- مرقد حضرت زینب (س) در زینبیه
- مرقد حضرت رقیه (س) در دمشق
- قبرستان باب صغیر : که بسیاری از امامزادگان از جمله سکینه بنت حسین (ع) و ام کلثوم (س) و سرهای بعضی از شهدای کربلا و همچنین د یگر مؤمنین و مومنات در آن مدفون هستند. و در حومه دمشق می باشد.
- مسجد جامع اموی: جای است که در آنجا اسرای کربلا در مقابل یزید ملعون نشسته بودند و همچنین مقام حضرت زین العابدین (س) و سر الحسین (ع) و در دمشق می باشد. (در جنب مرقد حضرت رقیه (س)
- مقام حضرت هابیل (ع) در کوه قاسیون
- مقام حجر بن عدی و یارانش در نزدیکی های دمشق:از یاران باوفای حضرت علی (ع) بودند.
2- بازارهای سوریه به نظر من هیچ کدومش فرقی با هم ندارند مثل سوق حمیدیه یا سوق صالحیه و ... فقط شما این بودونید اگه قیمت یکه جنس در ایران 20 هزار تومان باشد اونها میگویند 35 هزار تومان تا پس از چک و چونه همون 20 هزارتومان بهتون بدند. بنابراین هر وقت چیزی رفتید بخرید حتما یک سوم پول آن چیز را در نظر بگیرید.
3- در ترکیه مقام حضرت ابراهیم (ع) جایی که آن حضرت را در آتش انداختند قرار دارد.
- ترکیه به لحاظ آب و هوایی از سوریه خیلی بهتر و تمیزتر می باشد.
- در محلی بنام قاضی انتپ شما را نگه میدارند می توانید خریدتان را از آنجا بنمایید. مثل شلوار لی یا تی شرت ولی بازم هم حتما چک و چونه بنماید. مثل شلوار لی که 40000 تومان میگفت 20 هزار تومان خریدم.
- پول سوریه لیره است هر 40 لیر الان در سوریه برابر با 1000 تومان می باشد.
- پول ایرانی در سوریه و ترکیه قابل دریافت می باشد.
- سعی کنید هر جا رفتید اطلاعاتی درباره آنجا داشته باشید.
- مواظب کیف و پولتان در اماکن زیارتی و بازار باشید.
- و ...
بازم اگر سوالی داشتید من در خدمت شما هستم. ایمیل بزنید mojtaba_3905@yahoo.com
اگه قسمتتان شد حتما دعایم کنید.
[ یکشنبه 90/3/1 ] [ 10:12 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
عکس رخساره ی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو
تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد
[ سه شنبه 90/2/20 ] [ 8:55 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن، حرف بزن، سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها به کجا میکشی ام خوب من ؟
ها نکشانی به پشیمانی ام
[ پنج شنبه 90/2/1 ] [ 10:4 صبح ] [ مجتبی نصیری ]