سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

خوششانسی

گاهی
به دست نیاوردن آنچه می‌خواهی نوعی شانس است. انسان‌ها در زندگی براساس
نیازها و دیدگاهی که دارند، برای به‌دست آوردن چیزهایی تلاش می‌کنند و اگر
نتوانند به آن دست یابند احساس ناامیدی و یأس بر آنان غلبه می‌کند و خود
را بدشانس می‌دانند در حالی که بسیاری از چیزهایی که در زندگی به آن دست
نمی‌یابیم، به نوعی خود شانسی خواهد بود زیرا ضرر و زیان به‌دست آوردن آن
بیشتر از زیان‌های نرسیدن به آن است.
بنابراین هرگز خود را از این‌که به چیزی دست نیافته‌اید سرزنش نکنید،
گاه نرسیدن به خواسته‌ها موجب رسیدن به خواسته‌های بزرگ‌تر و موفقیت
می‌شوند، به‌گونه‌ای که شخص با ارتقای اهداف و افکار خود دیدگاه بالاتر و
بازتری از مسائل به دست آورده و همین مسئله باعث می‌شود تا به جایگاه‌های
بالاتری برسد.



[ شنبه 88/12/1 ] [ 10:18 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

لجاجت

«حضرت رسول اکرم(ص):
ایّاک و اللّجاجَة فَاِنَّ اَوَّلَها جَهل و آخِرها نَدامة؛
از لجاجت بپرهیزید که آغاز آن نادانى و فرجامش پشیمانى است.» (تحف‏العقول / ص‏14)


آدمى
وقتى پاى در دوئل لجاجت با دیگرى مى‏گذارد، نمى‏داند که نخستین کسى که به
مبارزه و ستیز دعوت کرده، خودِ اوست و او با هر ضربه‏اى که در ظاهر به
حریفش مى‏زند، روح خود را پاره و زخمى و آزرده مى‏کند.
ریشه لجاجت از
آنجا منشأ مى‏گیرد که فرد براى ارضاى خودخواهى‏ها و مخالفت و تکبر در
برابر سخن یا عمل دیگرى، پنبه در گوش خود مى‏نهد و چشم‏هایش را مى‏بندد و
فقط دهان به یاوه‏سرایى باز مى‏کند و لجوجانه و سرسختانه بر موضع حق یا
ناحق خود پاى مى‏فشارد، بى‏آنکه لحظه‏اى سر خود را از این گرداب تجاهل
بیرون بیاورد و به پیرامون خویش نظرى بیفکند.
دل مؤمن مثل چشمه آب، زلال و جوشان است و با صبورى و آرامش و متانت از
کنار سنگ‏هایى که راه را بر او سدّ مى‏کنند، مسیر خود را باز مى‏کند.
سرسختى و غیر قابل انعطاف بودن از آنِ سنگ‏هایى است که به هیچ وجه از جاى
خویش نمى‏جنبند و از حرف خود کوتاه نمى‏آیند. تا جایى که گاه منجر مى‏شود
آن را با سنگ‏شکن خرد و متلاشى کنند. لجاجت و پافشارى غیر منطقى بر موضع
خویش نیز نتیجه‏اى ندارد جز خرد شدن و تحقیر شخصیت آدمى.
کسى که بر خر شیطان مى‏نشیند و افسار خود را به دست او مى‏دهد تا نفس
سرکشش را به هر کجا که مى‏خواهد بتازاند، عقل و خردش زایل شده و قواى
ادراک منطقى‏اش از کار افتاده و از پایان راهى که قدم در آن گذاشته، چیزى
نمى‏داند و گرداب پشیمانى و حرمانى را که به سوى او در جریان است
نمى‏بیند، به همین خاطر است که همه پل‏هاى پشت سر خود را خراب مى‏کند و
راه بازگشتش را ناممکن مى‏نماید.
در یکسره به قاضى رفتن، همان قدر یک پاى کار مى‏لنگد که پرنده‏اى بخواهد
با یک بال بپرد و اوج بگیرد. خداوند به آدمى دو گوش و یک دهان داده است،
یعنى که هر کس باید دو برابر آنچه مى‏گوید بشنود، نه اینکه همواره بخواهد
حرف خود را بر کرسى اجابت بنشاند و همه را در جهت تأیید خویش مطیع کند.
گاه ساده‏ترین گره‏هاى زندگى که به آسانى با دست بردبارى و تدبیر باز
مى‏شود، در اثر لجاجت آدمى به نقطه کورى تبدیل مى‏شود که انسان را همچون
کلاف سردرگمى به دور خود مى‏پیچاند.
انسان باید بتواند همواره موازنه‏اى از اعمال خود و دیگران را در نزد خود
برقرار سازد، اگر حق با او بود، حق خود را بازپس گیرد؛ اما نه با لجاجت و
سرسختى و خشونت، بلکه با مصالحه و مفاهمه.
یادمان بماند اگر مشکلى با خیر و صلح و گفتگو حل نشود، با خشونت و لجبازى و شرارت نیز حل نخواهد شد.

[ چهارشنبه 88/11/28 ] [ 1:52 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

راههای موفقیت

«راههای موفقیت»

 

1- خشم ضعف است، قدرت نیست،‌ تا
میتوانید عصبانی نشوید وقتی که انسان از دلیل آوردن عاجز می­شود به خشم پناه می
برد.

2- اگرمهربان
باشی، ممکن است متهم به خودپسندی شوی و مورد توجه قرار نگیری ، اما به هر
حال
مهربان باش.
هرگز کسی را ندیده ام در واپسین دم
حیات آرزو کند مقام بالاتر ، خانه
ای بزرگتر یا دارایی بیشتری داشته باشد. اغلب آرزو می کنند
فرصتی می یافتند تا دیگران
را بیشتر دوست می داشتند و بیشتر به کشف خود پرداخته و
روابطشان را با دیگران بهبود
ببخشند.

3- قبل از انجام هر
کاری باید ایمان داشته باشیم که قادر خواهیم بود
تا صد در صد آن کار را انجام دهیم . دراین صورت توانایی هایمان
 رشد پیدا می کند

4- سعی کنیم تا خطاها و
اشتباهاتی را که در گذشته انجام داده ایم فراموش کنید و از همین امروز روی خود حساب کنید.

5 - اندیشه های خشک و محدود کننده گذشته را کنار
بگذارید.
ادامه مطلب...

[ شنبه 88/11/3 ] [ 8:45 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

گمشده‏اى به نام هویت‏
حتماً شنیده‏اید که مى‏گویند زمانه عوض شده! قطعاً منظور از این حرف،
آدم‏ها و فکر و ایده‏هاى آنهاست که گاه با تغییر و تحولى شگرف، موجبات
حیرت و یا تأسف دیگران را فراهم مى‏کنند. به طور مثال در همین ماه مبارک
رمضان که مهمان خدا هستیم گاه دیدن برخى صحنه‏ها برایمان بسیار تعجب‏آور
مى‏شود. مصداق این حرف، اتفاقى بود که برایم افتاد.
وارد جمعى شدم که
چند دختر جوان به اصطلاح امروزى در آنجا حضور داشتند، برخلاف خیلى‏ها که
چندان حس و حالى براى حرف زدن نداشتند، پرشور و انرژى از هر درى مى‏گفتند
و به نحوى فک مى‏زدند که یکى از آنها رو به بقیه کرد و گفت: «بچه‏ها ما که
از گرسنگى مردیم، برویم یک چیزى بزنیم تو رگ.» کناردستى او با روزنامه‏اى
که لوله شده بود محکم کوبید بر سر او و گفت: «مگر روزه نیستى؟ حتماً از
قبل واکسن آن را زده‏اى؟» و او بلافاصله پاسخ داد: «نه، قرصش را خورده‏ام!»
نمى‏دانم چرا بعد از گفتن این حرف‏ها، نگاهى به جمع حاضر انداختند. شاید
تصور مى‏کردند مکالمه‏اى که بین‏شان رد و بدل شده، براى حاضران بسیار جالب
بوده، اما عکس‏العمل حاضران چنین چیزى را نمى‏رساند. با اینکه مى‏دانستم
به قول خودمان جوّ آنها را گرفته بود، اما دلم برایشان سوخت.
از نظر من و شاید خیلى‏هاى دیگر، آنها آدم‏هاى کوتاه‏فکرى بودند که براى
جلب نظر و یا خنداندن دیگران، از دین و اعتقادات‏شان مایه مى‏گذاشتند. هر
چند شاد کردن هنرى است بزرگ، اما باید دید این هنر به چه قیمتى حاصل
مى‏شود؟
اگر امروزى بودن این است، کاش زمان از حرکت مى‏ایستاد و یا به عقب
برمى‏گشت به همان زمانى که اگر قصور یا گناهى از ما سر مى‏زد، با هزار
دلیل سعى در کتمان و پوشاندن آن داشتیم؛ چرا که مى‏دانستیم مطرح کردن گناه
و بزرگ جلوه دادن آن، از انجام خود عمل، بسى زشت‏تر و زننده‏تر مى‏باشد که
چه بسا به از بین رفتن قبح گناه در سطح جامعه و رواج آن منجر مى‏شود. پس
چگونه است که برخى ایده‏ها و ارزش‏هاى عصر دیروز را خواسته یا ناخواسته به
بازى گرفته‏ایم؟ آیا جوانى مى‏تواند تمام قصور و گناهان‏مان را توجیه کند؟
یا عصر دیروز نسل جوانى را همانند ما با همین آرزوها، هیجانات و آرمان‏ها
در خود جاى نداده بود؟ شاید بهتر باشد اینگونه بیندیشیم که آنچه به عنوان
ایمان و مذهب ریشه در وجودمان دوانیده، نوعى میراث گرانبهاست که از
گذشتگان براى ما به ارث رسیده. پس باید آن را براى نسل فردا به ارمغان
ببریم تا سعادت‏شان را تضمین کرده باشیم.


[ دوشنبه 88/10/28 ] [ 8:52 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

عزت
سلام دوستان گلم
آیا تاکنون در کنار کسى قرار گرفته‏اى که بى‏دلیل خود را برتر از او بدانى؟
شاید ظاهراً تو زیباترى، پولدارترى، تحصیلات بیشتر و یا امکانات و توانایى بهترى دارى. در آن لحظات در اندیشه تو چه مى‏گذرد؟
تو در خیال خود بر روى قالیچه سلیمان نشسته‏اى و فرمان مى‏دهى. باد غرور و
تکبر تو را به هر طرف مى‏برد و تو مست و شاد، گردن کشیده‏اى و از آن بالا
بالاها به اطرافیان خود مى‏نگرى و آنها در نگاه تو آنچنان ضعیف و کوچکند
که اصلاً به چشم نمى‏آیند. در میان آن ابرهاى سیاهِ خودخواهى و مال‏پرستى
به شمارش و اندازه‏گیرى دارایى‏هاى خود مشغولى و دایم براى ازدیاد آنها
طرح و نقشه‏ها دارى. در برخورد و حتى نگاه تو غرور و مستى خاصى موج
مى‏زند. پسوند و گاه پیشوند «من» و «من» در کلام تو جارى است. این نگرش و
طرز تفکر همچون تارهایى است که به دور خود تنیده‏اى و در تاریکى‏هاى آن
فرو رفته‏اى. شاید چشمان تو به این تاریکى‏ها عادت دیرینه دارد و از نور
حقیقت گریزان است. آن حقیقتى که نظام حاکم بر این جهان پر از اسرار ناپیدا
و رازهاى ناگفتنى است. آنجا که تو در مقام برترى‏طلبى به سرزنش و تحقیر
دیگران پرداختى، عیبجویى کردى و دلى را شکستى، نقطه کورى است که راهى نه
بسیار دور به آینده دارد. راهى پر فراز و نشیب از بالاى آن ابرهاى سیاه تا
عمیق‏ترین دره‏هاى زمینى، راهى که تو هرگز لحظه‏اى هم تصور آن را نداشتى و
آن غلبه و برترىِ طرف مقابل برتوست. یقین بدان که حتى اگر یک روز هم از
عمر این جهان باقى باشد، سرانجام، تو در موردى که فخر فروختى و تحقیر
کردى، تحقیر خواهى شد و آن خارى را که از نیش سخنان تو در دلى خلید، روزى
بر قلب خود احساس خواهى کرد و آن شخصیتى را که تو در هم شکستى، دست تواناى
خداى جبار به شکلى بر تو غالب خواهد کرد. اگر چه طى این راه سال‏ها به طول
انجامد.ادامه مطلب...

[ شنبه 88/10/26 ] [ 8:40 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

چند جمله بدربخور

- اگر یه روز
تنها شدی اگه دیدی بغض کردی ولی دلیل گریه کردن پیدا نمی کنی بدون که دل خدا برات تنگ
شده میخواد صداش کنی

- این قانون
طبیعت است که هیچ کس به تنهایی نمی تواند خوشبخت باشد بلکه خوشبختی و سعادت را باید
در سعادت و خوشبختی دیگران جستجو کرد-

- چنان زندگی کن که کسانی
که تو را می شناسند، اما خدا را نمی شناسندبه واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند

- انسان همانگونه که برای
زیستن نیاز به هوا دارد نیاز به دوست هم یکی از بزرگترین نیاز انسان است



- شیرین ترین
لحظات زندگیم لحظاتی است که در دوستی رفاقت و عشق سپری می شود اما بهترین و مفیدترین
لحظات زندگی من  لحظاتی است که در آن تجربه
تازه ای می آموزم و بردانشم  افزوده می شود.

 

با من باش
تا با همه خداییم برای تو باشم.
(حدیث قدسی)





[ چهارشنبه 88/10/23 ] [ 8:59 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

ترانه احساس‏
شهادت حضرت زین العابدین  امام سجاد(ع) بر همه مسلمانان جهان تسلیت باد
 

به سرزمین احساس قدم مى‏گذارم، آن جایى که مى‏توانم صدایم را
از جنس آواى عشق کنم و مروارید ناله‏هایم را در صدف تنهایى پنهان کنم و غریبانه از
انتظار بگویم؛ از غربت وجودم بگویم، از بهانه‏هاى دلتنگى، از سینه پر درد غم و دستان
پر بار از دعایم که سحرگاهان به سوى آسمان پرواز مى‏کند و نگاههاى غمگینم که همدم غروب‏هاى
سهمگین جمعه است
.

اى موعود هستى! مهرت را در شاهراه‏هاى قلبم و دروازه دلم حس
مى‏کنم و نام تو را که تداعى‏گر لحظه‏هاى انتظار است، هجى مى‏کنم و بر سر درِ احساسم
مى‏نویسم
.

به تو مى‏اندیشم به تو که با خاطرت لحظه‏هاى زندگى‏ام را شیرین
و پر عطوفت مى‏کنى و آهنگ عاشقانه صدایم را پر از انتظار
.

دعایم کنید‏

 

 



[ دوشنبه 88/10/21 ] [ 1:5 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

پوزش‏خواهى و پوزش‏پذیرى‏

اشتباهات دیگران را همچون خطاهاى خود ببخش!

عذرپذیرى از مؤمن
به حدى اهمیت دارد که رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس عذر برادر دینى‏اش را
نپذیرد، گرچه اگر او را در عذرخواهى صادق نداند، به شفاعت ما نمى‏رسد و بر
حوض کوثر وارد نمى‏گردد.»

پوزش‏خواهى و عذرپذیرى از
بزرگ‏ترین اسباب محبت‏آور در خانواده است. اگر هر یک از افراد خانواده این
ویژگى و خصلت ارزشمند را داشته باشد، چشمه‏هاى محبت در خانواده خواهد
جوشید و کدورت‏ها از بین خواهد رفت.
به امید آنکه جریان گرم محبت، همه کدورت‏ها و نفرت‏ها را بزداید و صمیمیت جایگزین آن گردد.



[ چهارشنبه 88/10/16 ] [ 9:8 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

بوى نارنج‏ها

بوى نارنج‏ها

این
دست‏هاى تهى ضریح مبارک سیدالشهدا را، امیر مؤمنان(ع) را لمس خواهد کرد،
باورت مى‏شود؟ روبه‏روى مرقد مطهر حسین(ع) بایستى، پاهاى برهنه‏ات ذره ذره
خاک کربلا را حس کند و اشک‏هایت آن همه زلال و در پیچ و تاب باشد، لهجه‏ات
بارانى باشد و سرشار از غزل. باورت مى‏شود، بعد این همه انتظار و اشتیاق
فرصتى باشد براى خواندن زیارت عاشورا کنار قبر مطهر سیدالشهدا در کربلاى
معلّا؟ فرصتى باشد براى زمزمه کردن دعاى کمیل در کنار على(ع) در نجف اشرف.
عطرش را حس مى‏کنى. این جاده به دریا مى‏رسد، دریایى که تمام کویرها
دلتنگش هستند. نسیم صبح بوى بهارنارنج‏ها را به مشام مى‏رساند، باورت
مى‏شود تمام غزل‏هایم را در این جاده سروده‏ام. پایان راه نزدیک است؛ هر
چه نزدیک‏تر مى‏شوم، مست‏تر مى‏شوم. بیت بیت غزل‏هایم پر از اضطراب است و
عشق. بى‏قرارم، دستم دور از آب است. تو با بغض «رضا، رضا» مى‏خوانى. فکر
مى‏کنم چه قرابتى است میان راه ما و گنبد ضامن آهو؟ دعاى توسل آرامم
مى‏کند. فاصله‏ها کمرنگ شده‏اند و سایه‏ها مبهم. به کوچه‏باغ‏ها رسیده‏ام.
چقدر اینجا بوى دریا را دارد، دریا در نزدیکى‏ام است ولى نمى‏بینمش،
ثانیه‏ها چه دیر مى‏گذرند، رگه‏هاى اضطرابم مثنوى‏هایم را نفس‏گیر و زخمى
کرده، بوى خاکریز و سنگر را حس مى‏کنم، مى‏بینمت لبخند مى‏زنى و با
دست‏هاى پر از عطر یاست برایم دست تکان مى‏دهى. باورت مى‏شود گنبد طلایى
را مى‏بینم. روبه‏روى ضریح شش‏گوشه‏اش اشک مى‏ریزم و بغضم گل مى‏کند.



[ دوشنبه 88/9/30 ] [ 8:24 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

اسلحه ای که باید همیشه همراهتان باشد

یاران، در محضر رسول خدا اجتماع کرده بودند.     

 آن حضرت رو به آنها کرد و فرمود:    

«آیا شما را به اسحه‌اى که، موجب نجات شما از دشمن مى گردد و باعث افزایش روزى شما مى شود، راهنمایى نکنم».         

حاضران مشتاقانه گفتند: چرا! راهنمایى کنید       

پیامبر فرمود: شب و روز پروردگار خود را بخوانید و دعا کنید         

چرا که اسلحه مؤمن، دعا است ؛ فَاِنَّ سِلاحَ المُومنِ الدُّعا  

 اصول کافی – کلینی – ج 2 - ص 468



[ یکشنبه 88/9/22 ] [ 8:17 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら