هو المحبوب
بی دل و خسته از این شهرمو دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
ز آشنایان کهن یار و پرستاری نیست
یارب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلا بفروشیم و خریداری نیست
فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دیگر
که اندرین شهر غریب طبیب دل بیماری نیست
برایم دعا کنید
[ دوشنبه 87/2/2 ] [ 8:53 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
[ سه شنبه 86/12/28 ] [ 8:39 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمدت شما عزیزان شهادت امام هشتم ، امام رضا ( ع ) رو به همه شیعیان تسلیت عرض می کنم
تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون
که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
[ چهارشنبه 86/12/15 ] [ 8:32 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
خشم و غضب
مؤمن کسی است که بهنگام خشم از حقیقت دور نمی افتد و اگر خشنود و راضی است در باطل وارد نمی شود .
خشم کلید هر بدی است.
خشم دل شخص حکیم را تباه می سازد .
هر که جلوی خشم خود را نگیرد مالک عقل خویش نیست .
خوش اخلاقی
شکیبائی ، نیکوکاری ، خونسردی و خوش اخلاقی از خویهای پیامبران است .
بر تو باد سخاوتمندی و خوش اخلاقی که این دو خصلت مرد را می آرایند همانطور که دانه درشت مروارید در وسط گردنبند زینت بخش آن است.
هیچ زندگی ای گواراتر از زندگی توأم با حسن خلق و هیچ مالی سودمندتر از قناعت به روزی کافی اندک هیچ جهلی مضرتر از خود بینی نیست .
سه چیز بر کرم و بزرگواری مرد دلالت دارد : خوش خلقی ، خشم خوری ، و چشم پوشی .
به امام گفته شد : مرز خوش اخلاقی چیست ؟ فرمود : نرم بال و پاکیزه کلام باشی و برادرت را با روی باز و خندان دیدار کنی
رازداری
سینه تو گسترده ترین جا برای راز تو است.
راز تو بخشی از خون تو است ، پس آنرا در رگهای دیگران جاری مساز .
هر که رازش را حفظ کند اختیار هنوز در دست خود اوست و هر سخنی از میان دو نفر بگذرد ، پخش شده است.
آشکار کردن راز و پخش آن ساقط شدن و هلاکت است.
فاش کننده راز فردی است دچار شک و تردید ( و باور ندارد ).
سه خوی از عالیترین خویهای دنیا و آخرت است: کسی را که به تو ستم کرده ببخشی ، با کسی که از تو بریده بپیوندی ، و هر گاه در حق تو جهالت و اهانت شده خونسرد باشی .
هر کس زبانی صادق داشته باشد ، عملش پاکیزه گردد و هر که نیت و قصد نیکو داشته باشد ، روزیش فراخ میشود ، و هر کس به اعضای خانواده اش احسان و نیکوئی کند ، عمرش افزون می گردد .
هر کسی دست از خدمت به خلق بکشد در واقع یک دست از ایشان دریغ داشته است و در نتیجه چندین دست از کمک به او عقب کشیده خواهد شد .
هر کس در جستجوی نقص و کسری در وجود خود نباشد ، همیشه ناقص می ماند و کسی که دائماً ناقص است و رو به کمال نمی رود ، مرگ برای او بهتر است .
هر کس با مردان خصومت بورزد مروت و مردانگی اش از میان می رود .
مؤمن مدارا می کند و کنار می آید ، اما نزاع و کشمکش نمی کند .
کسی که دو روز او برابر باشد ، زیان کرده است و آن کس که امروز او بهتر از دیروزش باشد به حال او باید غبطه خورد .
از آثار تواضع و فروتنی است اینکه با هر که دیدار کنی به او سلام کنی .
هر که واعظی درونی و مانعی خودی و همدمی که او را ارشاد کند ، نداشته باشد دشمنش بر گرده او سوار خواهد شد .
خداوند هیچ عملی را جز همراه با معرفت و شناخت نمی پذیرد و اصولاً معرفت و شناخت آنجا وجود دارد که عمل هست . پس هر که دارای معرفت بود همین معرفت او را به کار و علم رهنمون می شود و آن کس که عمل نمی کند اصلاً دارای شناخت نیست .
دانش شعاع شناخت و معرفت است.
حکمت عبارت است از معرفت و دین فهمی .
ارزش عقل وتعقل
عقل و خرد ، چیزی است که خداوند بوسیله آن پرستش و بندگی شده و با آن بهشتها تحصیل گردیده است.
اجر و پاداش به میزان عقل و خرد است.
کاملترین مردم از نظر عقل خوش خلقترین آنان است.
ستون و پایه انسانیت عقل و خرد است.
عقل راهنمای شخص با ایمان است.
پرداختن به دانش و زیاد در آن اندیشیدن و فکر کردن ، چشم عقل را باز می کند.
کمال و وارستگی عقل در گرو سه چیز است : تواضع و فروتنی برای خدا ، یقین نیکو داشتن و سکوت مگر از بیان مطلب خود.
با فضلیت ترین آثار و علائم عقل ، عبادت و بندگی خدا و محکمترین و مطمئن ترین سخن برای او ، دانش و بزرگترین بهره و لذت او حکمت است.
لب محبت نیمی از خردمندی است .
چهار چیز است که کم آنها هم زیاد است : آتش ، دشمنی ، فقر و نداری ، و بیماری .
از علائم یقین درست مرد مسلمان این است که مردم را به بهای غضب الهی خشنود نسازد .
نخستین قدم در راه اطاعت خدا صبر و شکیبائی و رضا و خشنودی از خداست در مورد آنچه خدا برای بنده اش دوست دارد ، حالا بنده را خوش بیاید یا نیاید .
زندانی واقعی کسی است که دنیایش او را از آخرتش باز داشته است .
دلهای خود را برای خاطر چیزهائی که از شما فوت شده مشغول و گرفتار مسازید که ذهن شما از آمادگی نسبت به امورآتی باز خواهد ماند .
غنی ترین ثروتمند کسی است که اسیر حرص و آز نیست
[ سه شنبه 86/11/30 ] [ 1:16 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
بنام آنکه مهرش همیشه رهگشاست
از آن زمانی که هنر دوستی را فهمیدم فقط تو را می بینم
که تکه گاهی از محبت هستیم و من در این میان چون پرندگان
آشیان گم کرده در جستوجوی پناهگاه مطمئن تو را یافتم
دوری ات را نمی توان تحمل کرد ولی چه توان کرد
که رسم روزگار چنین است
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد
آری
در مرگ آورترین لحظه های انتظار
زندگی را در رویاهای خویش دنبال کنم
رد رویاها و در امید ها
اگر ابرها گریستن را فراموش کنند
اگر پرندگان پرواز را فراموش کنن
اگر انسانها محرومحبت را فراموش کنن
من هرگز
تو را فراموش نمی کنم
[ سه شنبه 86/11/23 ] [ 8:28 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
امروز فهمیدم خانه پرستوی عاشقی که هر نفس برایت میخواند اینجا نیست. او در بهار گرم وجود تو لانه دارد نه در پاییز سرد من. از تو چه پنهان کار بیهوده ای بود نقاشی ناشیانه من بر بیکرانی که دست نامرِیی ستارگانش شب چشمان تو را در آغوش کشیده بودند و با نم نم باران اشکهای پاک تو وضو میکردند. اگر قلبم قطره قطره آب شد ، اگر سوخت و خاکستر شد ، باکی نیست. بگذار نگویم که مرا غریبه میداند و هم صحبت تپشهای تب آلودش خاطره آخرین دیدار توست. اما هنوز میسوزد، چون میداند روزی عطر نفسهایت به وجود خاکسترش جان تازه ای می بخشد. میداند روزی در رستاخیز این پاییز بی زوال دوباره زنده خواهد شد و در پاداش این صبر تنها تو را طلب خواهد کرد. چقدر با تو فاصله دارم؟ چند قدم؟ چند روز؟ چند سال؟ شاید به اندازه یک آه و یک دم. شاید به اندازه تکه ابر کوچکی که بر آسمان دلم می بارد و می گرید. نمیدانم ، اما اگر برایت نمی خوانم این را بدان که بی تو خواندن را ، نوشتن را، حتی ماندن را از یاد برده ام. اگر لبانم خاموش است ، دل فریاد سر داده که با من بمان تا بی تو از یاد نبرم زنده بودن را ... مرا پنهان کن در امن ترین گوشه قلبت که نه روشنی روز را ببینم و نه سیاهی شب را. این تنها آرزوی دل است. چه کند راهی به جز فرار به سوی تو ندارد. پناهش بده. باز هم نوشته هایم در سیلاب خود خواهی هایم غرق شد. اما تو قسم خوردی که هیچ وقت رد پای اشکهایم را تا کلبه در هم شکسته دلم دنبال نکنی. میخواهم برای همیشه در سیاهی سرخ ترین شقایق زمین بی نشان بمانم.
[ دوشنبه 86/11/8 ] [ 12:27 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
سلام دوستانم چند بیت شعر داشتم گفتم که در وبلاگم بنویسم امیدوارم خوششتان بیاید
با من بی کس تنها شده یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
چه خوش آنکه حلقه های سر زلف باز کنی دیوانگان سلسله ات را رها کنی
کار جنون ما به تماشا کشیده است یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
هر آنکس که در کیسه اش زر بود متینش بخوانند اگر خر بود
هر آنکس که در کیسه اش نیست زر شغال است اگر زی غم نر بود
ابرو به ما کج نکن ما دل شکسته ایم خاکستریم و سر آتش نشسته ایم
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
نفسم در نمیآید به چشمام خواب نمی آید دلم تو رو میخاد دل من غصه میخاد..........
[ دوشنبه 86/4/4 ] [ 8:40 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
قلبم رو شکستی ولی من بیشتر از قبل دوستت دارم چون حالا هر تکه از قلبم تو رو جداگونه دوست داره
رفتنت آرزوهامو سو زوند
رفتی اما خاطراتت اینجاست مونده از تو برای من یه رویا
یاد چشمای تو مونده پیشِ منه و این قلب همیشه تنهااا
کاش نمیرفتی و قلب تنهام توی این زندون غم نمیموند
منی که فقط تو رو میخواستم رفتنت آرزوهامو سووزوند
اگه دوری تو از نگاهم فکر نکن شدی فراموش
شمع یاد تو عزیزم........... تو دلم نمیشه خاموش
دوست دارم
به خورشید گفتم گرمی ات را به من بده تا به تو بدهم , گفت: دستانش گرمای مرا دارند.
به اسمان گفتم : پاکی ات را به من بده گفت: چشمانش پاکی مرا دارند
از دشت سبزی زندگی ات را خواستم اما دشت گفت: زندگی تو سبز تر از اوست.
از دریا بزرگی و ارامشش را خواستم گفت: قلب تو به اندازه اقیانوس است و ارامشت نیز.
از ماه تابندگی صورتش را خواستم گفت: وقتی نگاهش میکنم خجل میشوم.
به فکر فرو رفتم من در مقابل دستان گرمت, چشمان پاکت , سبزی زندگی ات,
بزرگی و ارامش قلبت و صورت ماهت هیچ ندارم که به تو هدیه کنم جز...
این. بگیر نترس,می تپد برای تو و من چیزی ندارم جز قلبم!
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم !
می شود ! آرام تلقین می کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود .... فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین! خود را برای درک این
، صد بار تحسین می کنم کم کم ز یاد م می روی این روزگار و رسم
اوست ! این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم
دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟
ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ...
مادر یکیه ... پدر یکیه ... منم یکی هستم
قسمت
آسمان را قسمت کردند:...
تکه ای برای برکه....
تکه ای برای رود...
تکه ای برای دریا....
دلم را قسمت کردند:....
تکه ای برای تو....
تکه ای برای تو....
تکه ای برای تو....
ارزش
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی
اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی
که نمی خوای از دستش بدی
تقسیم شدنی
مهربانی ام تقسیم شدنی است ، چون قادرم آن را در دستان عاری از محبت تقسیم کنم
شادی ام تقسیم شدنی است ، زیرا می تئانم آن را دردلهای غمگین قسمت کنم.اما غمم را نمی توانم تقسیمش کنم ، چون آن را ازتو به یادگار دارم
غمم جدایی با توست ، غمم حرفهای ((خداحافظی)) است.غمم غربت در شهر غریب است ، غمم بی توبودن است ، غمم تنها ماندن استفای نسیم خوشبختی رهگذری و چه زود می گذری
حال که قصد رفتن داری شده ام شوریده ایی
هرگز
هرگز دستی را نگیر، وقتی قصد شکستن قلبش را داری. هرگز به چشمانی نگاه نکن، وقتی قصد دروغ گفتن داری. به کسی نگو که تنها اوست، وقتی که در ذهنت به دیگری فکر میکنی. قلبی را قفل نکن، وقتی کلیدش را نداری
خوشبختی به کسانی روی می آورد که برای خوشبخت کردن دیگران می کوشند
اگر این قدر قوی نیستی که ببازی ..مسلما توانایی برتده شدن را نیز نخواهی داشت.
برایم دعا کنید
[ یکشنبه 86/3/13 ] [ 2:19 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
سپیده کاشانی در سال 1313 در کاشان؛ در خانواده ای که به مبانی اسلامی و مذهبی سخت پایبند بودند به دنیا آمد. سپیده طبیعت زیبا و پر گلاب قمصر را در آغوش پذیرفت. در همان اوان کودکی و آغاز تحصیل در دبستانی در کاشان به کتاب و شعر روی میآورد و قصههای کودکانه و شعر های مخیل، زندگی و روان کودک را از سایر کودکان متمایز می کند. دختر خردسال به گوشه ای می خزد و سر به جیب تفکر فرو می برد و سرانجام در سال 1325 اولین شعر بر وی الهام می شود و این نخستین ودیعه الهی سرآغازی می شود؛ برای سرایش شعرهای بعدی. سپیده پس از پایان آموزش متوسطه به ادامه تحصیل میپردازد و از دامن دانشگاه زندگی میآموزد. در سال 1331 ازدواج می کند و به تهران می رود تا در کنار بزرگان آن دیار بیشتر بیاموزد و شعر را به منزل مقصود برساند. در تهران به زودی وی غم سنگینی را در قلب شاعرانهاش احساس میکند، او معلم واقعیاش، مادرش را از دست میدهد. 1347 آغاز فعالیت وی با مطبوعات است و در این سالها پدر را نیز از دست میدهد و اندوه مضاعف را به دوش میکشد. اولین مجموعه شعر وی در سال 1352 به چاپ می رسد و در سال 1358 با صدا و سیمای جمهوری اسلامی همکاری می کند. وی مدت ده سال از سال 1360 عضو رسمی شعر و ادب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تالار وحدت بود و بیش از یک سال هم در سمت عضو شورای عالی شعر و ادب تلویزیون انجام وظیفه کرد. حضور مکرر وی در جبهههای جنگ تحمیلی همراه با فرزند ارشدش، وی را شاعر جنگ می کند و در یک دیدار رسمی استاد شهریار را می بیند که تاثیر بزرگی بر وی می گذارد. 1364 همسرش را از دست می دهد و به ادامه فعالیتهای فرهنگی و هنری روی میآورد. در سفر رسمی به کشور تاجیکستان از همگرایی، همزبانی می گوید و در سال 1371 به انگلستان جهت معالجه اعزام می شود که در روز 24 بهمن ماه پایان سفر دنیا و سفر آخرت را آغاز میکند. ویژگی سخن معرفی آثار ادامه مطلب... [ شنبه 86/1/18 ] [ 7:42 صبح ] [ مجتبی نصیری ] دوست خوب
سلام دوستان عزیزم خواستم که بهترین دوست را به شما معرفی کنم! بله کتاب کتاب کتاب... اگر باز جویی خطا از صواب نیابی یکی همنشین چون کتاب میتوان فضل و معرفت انسان را از اندازه گرایش و عشق او به کتاب و کتابخوانی میزان کرد و میتوان از این محک گوهر آدمیان عیار گرفت. هر روز رسانه ای و فرهنگ پروری به جمع فرهنگ سازان جهان اندیشه راه میابد، اما هرگز قدر و منزلت کتاب رو به کاهش نمیگراید و غباری بر آیینه خورشید کتاب نمینشیند. گشت و گذار در هیچ صحرایی به اندازه گرداندن دیده بر روی برگهای کتاب طراوت بخش نیست. و به حق که میان حق و باطل فاصله همان قدر است که میان گشودن و بستن کتاب. به کتاب اهمیت بدهیم کتاب میراثی ماندگار، پدیده ای باشکوه و با ارزش و عنصری رشد آفرین و روشنگر در پهنه زندگی بشر است. افتخار ما نیز در این است که فرهنگ باورهای دینی ما – یعنی آیین مقدس اسلام – مبتنی بر ارزش بینش و دانش و ارجمندی کتاب و نگارش است و خداوند منان معجزه ابدی آخرین و محبوب ترین فرستاده اش را یک کتاب قرار داده است، قرآن کریم سرامد همه کتابهای عظیم است. همچنین پیشینه فرهنگی ما و شمار کتابها و کتابخانه ها در عصر شکوفایی تمدن اسلامی و اهتمام دانشمندان اسلامی و ایرانی در پدید آوردن آثار ارزشمند جهانی، همه و همه ناظر بر اهمیت کتاب و کتابخوانی است. وظیفه همه افراد فرهیخته و همه نهادهای فرهنگی کشور است که در اشاعه، گسترش و تقویت هرچه بیشتر مسأله کتاب و کتابخوانی اهتمام ورزند و در یک کلام، همه درد آشنایان و دل اگاهان به منظور بسیج همگانی برای گسترش فرهنگ کتاب و کتابخوانی بپا خیزند تا هنگام خجسته ای پیش آید که در آن، (کتاب) همه جا، برای همه کس و در همه وقت به وفور یافت شود و مطرح باشد و هیچ کس در هیچ جا بهانه ای برای کتاب نخواندن نداشته باشد.ادامه مطلب... [ پنج شنبه 85/10/14 ] [ 8:19 صبح ] [ مجتبی نصیری ] |
||