«اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و
السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک»
ای جاری کوثر!
نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری.
خانه وحی، با درخشش نام تو، روشنتر شد، تا نشانهای باش بر حرمت زن.
تو آمدی تا زنگار حقارت را از روح زنان تحقیر شده بزدایی و
باور انسان بودن را به آنها بچشانی.
تو آمدی تا شعر راستین حقیقت را ـ که موسیقی حیاتش در دستان زن بود ـ
بسرایی و عشق را در جامدان تقوی و
پاکدامنی و ایثار به انسان بیاموزی.
رسول خدا صلی الله علیه وآله:
درخدمت مادرت باش که بهشت زیر پای مادران است. (جامع السعادات،2/261)
[ چهارشنبه 92/2/11 ] [ 8:11 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
هواللطیف
هم اکنون که در حال نفس کشیدن هستید،
کس دیگری دارد نفسهای آخرش را میکشد،
پس دست از گله و شکایت بردارید و بیاموزید
چگونه با داشته هایتان زندگی کنید.
[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 11:40 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
خدایا.......
غمگینم و آزرده ... دلگیرم و تنها... بی پشت و پناهم و سر گردان... دلشکسته ام و به هر که و هر چیز رو کردم جز زخم عایدم نگشت! پس قلب شکسته ام را دریاب و مرا از غم و غصه های دنیوی برهان!
[ چهارشنبه 92/1/28 ] [ 8:14 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
1- راز آرامش درون خویشتنداری است، انرژیهای خود را پراکنده نکن، بلکه آنها را تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایتشان کن.
2- راز آرامش درون در این است که هرکاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهی.
3- راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است،...گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن.
4- راز آرامش درون در آسایش درون است، یعنی آسایش جسمانی، عاطفی ذهنی و معنوی.
5- راز آرامش درون در دل نبستن است، این را بدان که در حقیقت هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد.
6- راز آرامش درون در شادی است، افکار شادی آفرین را حفظ کن.
7- راز آرامش درون در آروز نداشتن است، این را بدان که شادی در درون تو جای داردو نه در اشیاء و شرایط خارج از وجود تو.
8- راز آرامش درون در این است که همه چیز را همانطور که هست بپذیری، آنگاه با امید و آرامش در جهت بهبودی آن قدم برداری.
9- راز آرامش درون در درک این مطلب است که تو نمیتوانی دنیا را تغییر دهی، اما میتوانی خودت را تغییر دهی.
10- راز آرامش درون در دوستی با افراد مثبت است، از معاشرت با افرادی که طبیعتی خالی از صفا و صمیمیت دارند پرهیز کن.
11- راز آرامش درون در ایجاد آرامش در محیط اطراف خویش است.
12- راز آرامش درون در یک زندگی ساده است، ضروریات زندگی را دوباره برای خود تعریف کن.
13- راز آرامش درون در یک زندگی سالم است، هر روز ورزش کن، غذای مناسب بخور و نفس عمیق بکش. ادامه مطلب...
[ پنج شنبه 92/1/22 ] [ 10:39 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
روز ها نو نشده کهنه تر از دیروز است**** گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
بهار و سال نو شمسی نزدیک است
پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک میگم
امیدوارم همیشه دلتون خوش، لبتون خندون و تنتون سالم باشه و همیشه دلتون مملو از عشق یزدان باشه
بهاری سبز همراه با شادی و خرمی را برای شما عزیزان و خانواده محترمتان آرزومندم
[ چهارشنبه 91/12/23 ] [ 8:40 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است
حرم ودیر یکی سبحه و پیمانه یکی است
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکی است
هر کسی قصه شوقش به زبانی می خواند
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکی است
این همه شکوه ز سودای گرفتاران است
ورنه از روز ازل دام یکی دانه یکی است
ره هر کس به فسونی زده ان شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی است
گر زمن پرسی از ان لطف که من می دانم
اشنا بر در این خانه و بیگانه یکی است
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکی است
عشق اتش بود و خانه خرابی دارد
پیش اتش دل شمع وپر پروانه یکی است
گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بی وفایی و وفاداری جانانه یکی است
( عماد خراسانی )
[ سه شنبه 91/12/8 ] [ 11:51 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .
- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .
[ یکشنبه 91/11/29 ] [ 8:47 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
داستان بزرگترین امتحان زندگی شیخ رجبعلی خیاط
سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخالهی رجبعلی را میگویم. عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخالهی جوان یک لا قبائی که کارگر سادهی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.
رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینهچاکش هم نبود. دخترخالهی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتا به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد!
آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانهی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خالهات هم هست». رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخالهاش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم خود را عریان نموده و آماده ی پذیرائی از اوست.
با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن».و به هر نحوی که بود از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانهی خود تا استراحت کند. صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده است !!
آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشمپوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشمپوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی "شیخ رجبعلی خیاط" تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را.
چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل - پنجاه سال چله گرفتن و ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما "اصل" چیز دیگری است. بیهوده نبود که مرحوم بهجت تاکید میفرمودند بر این نکته که:
راه واقعی عرفان "ترک گناه" است
[ دوشنبه 91/11/9 ] [ 10:46 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
ای کاش که برگی از بهارت بودم .....
یا همچو یکی از کبوترانت بودم .....
عمریست تمام آرزویم این است .....
یا امام رضا کفشدارت بودم .....

[ پنج شنبه 91/10/21 ] [ 9:7 صبح ] [ مجتبی نصیری ]